0
امکان مطالعه در اپلیکیشن فیدیبو
دانلود
کتاب صوتی  کلاغ پیر نشر گیوا

کتاب صوتی کلاغ پیر نشر گیوا

(داستان کوتاه)

کتاب صوتی
فیدی‌پلاس
ناشر:
درباره کلاغ پیر
بخشی از کتاب: آن بالا بر فراز جنگل، کلاغ کهن‌سالی پرواز می‌کرد. او فرسنگ‌ها به‌سوی شرق می‌پیمود تا کنار دریا گوشِ خوکی را که در زمان فراوانی پنهان کرده بود، از زیرزمین بیرون بیاورد. حالا آخر پاییز بود و چیز خوراکی پیدا نمی‌شد. «وقتی‌که یک کلاغ می‌پرد» بابا هم برگفته، باید دور خودشان را نگاه بکنند تا دومی آن را ببیند. اما این کلاغ، یکه و تنها بود و آسوده‌خاطر در هوای نمناک، با بال‌های نیرومند و سیاهِ مانند زغالش، سیخکی به‌سوی شرق می‌پرید. ولی کلاغ، درهمان‌حالی‌که آرام و اندیشناک پرواز می‌کرد، چشم‌های تیزبین او به دورنمایی که پایین او گسترده شده بود، می‌نگریست و قلب پیرش از خشم، لبریز شده بود. هرسال، کشتزار کوچک به رنگ زرد یا سبز، آن پایین، زیادتر و فراخ‌تر می‌شد و جنگل را خرده‌خرده فرا می‌گرفت. بعد هم‌ خانه‌های کوچک با بام‌های سرخ و دودکش‌های کوتاهی که دود زغال از آن بیرون می‌آمد، پدیدار می‌شد. همه‌جا آدم‌ها و هر سو کار آدمی‌زاد! دوره‌ی جوانی‌اش را به یاد آورد، چندین زمستان از آن می‌گذشت، آن‌وقت به نظر می‌آمد که این سرزمین، به‌خصوص برای کلاغ دلیر و خانواده‌اش درست‌شده. جنگل بی‌پایان گسترده‌ بود، با خرگوش‌های جوان، گروه بی‌شمار پرندگان کوچک و کنار دریا، مرغ‌های آبی با تخم‌های درشت قشنگ و هرچه دلشان می‌خواست، ولی اکنون به‌جای این‌ها چیز دیگری دیده نمی‌شد، مگر خانه‌ها، لکه‌های زرد کشتزار و سبز چمنزار و آنقدر کم‌ چیز پیدا می‌شد که یک کلاغ پیر نجیب‌زاده، باید فرسنگ‌ها بپیماید تا یک‌گوش پلید خوک را جستجو بکند. آه!‌ آدم‌ها... آدم‌ها... کلاغ پیر آن‌ها را می‌شناخت. او بین آدم‌ها بزرگ‌شده بود، آن‌هم بین اشخاص بزرگ، در یک ده اشرافی نزدیک شهر بود که دوره‌ی بچگی و جوانی او گذشته بود. ولی هردفعه که از آنجا می‌گذشت، در آسمان خیلی بالا پرواز می‌کرد، تا او را نشناسند. هر وقت که در باغ، سایه‌ی زنی را می‌دید گمان می‌کرد، همان دختری است که او می‌شناخت، با سفیداب روی گونه‌هایش و گره‌ای که بیخ گیسویش زده بود، درصورتی‌که حقیقتاً او همان دختر بود ولی با موهای سفید و لچک بیوه‌زن‌ها به سرش. آیا او پیش این اشخاص ممتاز خوشبخت بود؟ تا اندازه‌ای آری. چه در آنجا به‌ اندازه‌ی فراوان خوراک داشت و می‌توانست خیلی چیزها را بیاموزد، ولی در هر صورت آنجا برایش زندان بود. سال اول، بال چپ او را چیده بودند، بعد هم بالاخره چنان‌که آقای پیر می‌گفت، یک زندانی التزام داده بود.

شناسنامه

فرمت محتوا
mp۳
حجم
10.۹۸ مگابایت
مدت زمان
۱۱:۵۹
نویسندهالکساندر لانژکیلاند
مترجمصادق هدایت
راویحسین نصیری
ناشرگیوا
زبان
فارسی
تاریخ انتشار
۱۴۰۰/۰۸/۰۵
قیمت ارزی
2.۵ دلار
مطالعه و دانلود فایل
فقط در فیدیبو
mp۳
۱۰.۹۸ مگابایت
۱۱:۵۹

نقد و امتیاز من

بقیه را از نظرت باخبر کن:
دیگران نقد کردند
3
از 5
براساس رأی 2 مخاطب
اجرای روان 🎙️ (1)
سرگرم‌کننده 🧩 (1)
5
0 ٪
4
50 ٪
3
0 ٪
2
50 ٪
1
0 ٪
1 نفر این اثر را نقد کرده‌اند.
2

صدای موسیقی پس زمینه خیلی بلنده و مدام حواس من رو از صدای راوی پرت میکرد. خود راوی خوب بود و همینطور ترجمه صادق هدایت. داستان متوسط بود.

3
(2)
اجرای روان 🎙️ (1)
13,900
تومان
%30
تخفیف با کد «HIFIDIBO» در اولین خریدتان از فیدیبو

گذاشتن این عنوان در...

قفسه‌های من
نشان‌شده‌ها
مطالعه‌شده‌ها
کلاغ پیر
(داستان کوتاه)
گیوا
3
(2)
اجرای روان 🎙️ (1)
13,900
تومان