

دختر پشت پنجره
نسخه الکترونیک دختر پشت پنجره به همراه هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا دانلود کنید!
درباره دختر پشت پنجره
وارد کلینیک که میشوم صدای آرام موزیکی به گوشم میخورد. موزیکی قدیمی که هنوزم که هنوز است مردم آن را دوست دارند؛ «تو همه چیز را برایم معنا میکنی....» غمی همراه با هیجان وجودم را در برگرفته است. حسی مثل روزهای قدیم دارم. جوان و پر از انرژی. در آینهی آسانسور نگاهی به خودم میاندازم. با وجود این که جوان نیستم اما هنوز انرژی زیادی دارم. این کلینیک و این بیماران عامل اصلی انرژی منند. اگرچه قصههای غمگینی تعریف میکنند ولی برق چشمهایشان موقع ترک اتاق و خداحافظی، هیچ خستگیای در تنم باقی نمیگذارد. به منشیهای پشت میز که به محض دیدن من با لبخند کمی از جای خود نیمخیز میشوند تبسم کرده و وارد اتاقم میشوم. باید ببینیم امروز چه کسانی به اتاقم رفت و آمد خواهند کرد و من امروز شاهد بازی سرنوشت و شریک غم چه کسانی خواهم شد؟! پشت میز مینشینم؛ به محض اینکه میخواهم دستم را برای برداشتن یک پرونده، به کمد سمت چپ دراز کنم، تونا مثل طوفان وارد میشود. خوانندگان من میدانند که تونا منشی مخصوص و دست راست و همه چیز من در محل کار است. یک لیوان آب یخ در دست دارد. چطور ممکن است که یک نفر با این وزن، چنین قبراق باشد؟ من هیچ وقت اینطور فرز و چابک نبودم. دانشگاه که بودم استاد کلاس آناتومی، ما را مجبور میکرد تا روی یک میز پوشیده شده با پوست چرمی پشتک بزنیم و چقدر این کار برای من سخت بود. حالا اگر به تونا با این شرایط وزنی و سنی بگویم که همین الان پشتک بزن بلافاصله میزند.
نظرات کاربران درباره دختر پشت پنجره