


کتاب صوتی صورتکها
(داستان کوتاه)
نسخه الکترونیک کتاب صوتی صورتکها به همراه هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا دانلود کنید!
نسخه نمونه کتاب صوتی صورتکها را رایگان بشنوید
درباره کتاب صوتی صورتکها
بخشی از کتاب: منوچهر، دست راست را زیر چانهاش زده، روی نیمکت والمیده بود. سیمای او افسرده، چشمهای او خسته و نگاه او پیدرپی به لنگر ساعت و لباسی که در روی صندلی افتاده بود، قرار میگرفت و از خودش میپرسید: «آیا خجسته، امشب به بال خواهد رفت؟ من که هرگز نمیتوانم» هوا تیره و خفه بود. باران ریز سمجی میبارید و روی آب لبخندهای افسرده میانداخت که زنجیروار در هم میپیچیدند و بعد کمکم محو میشدند. شاخهی درختها خاموش و بیحرکت زیر باران مانده بود. تنها صدای یکنواخت چکههای باران در ته ناودان حلبی شنیده میشد. از آن هواهای سنگین و دلچسب بود که روی قلب را فشار میداد و آدم آرزو میکند که دور از آبادی در کنج دنجی باشد و کمی آهسته پیانو بزند. این منظره، به طرز غریبی با افکار منوچهر اخت و جور میآمد. همهی فکر منوچهر، بدون اراده، دور یک سالک کوچک پرواز میکرد. سالک کوچکی که آنقدر جابجا گوشه لب خجسته واقعشده بود و بر خوشگلی او افزوده بود. چشمهای میشی گیرنده، دندانهای سفیدی که هر وقت میخندید، با رشادت آنها را بیرون میانداخت، سر کوچک، فکر کوچک و آن نگاه بیگناه، مثل نگاه برهای که به سلاخ خانه میبردند، برای منوچهر او یک بت یا یک عروسک چینی لطیف بود که میترسید به آن دست بزند و کنفت بشود. از روزی که با خجسته آشنا شده بود، او را به طرز وحشیانهای دوست داشت. هر حرکت او برای منوچهر پر از معنی، پر از دلربایی بود و فکر متارکه با او به نظرش غیرممکن بود.
نظرات کاربران درباره کتاب صوتی صورتکها