در زمانهای خیلی گذشته، زمانی که خورشید از میان درههای بزرگ رودخانه و دشتهای اتیوپی طلوع میکرد، میمون جوانی روی درختی در حال استراحت بود. ما نمیدانیم که آن روز، آن میمون به چهچیزی فکر میکرد یا در حال انجام چه کاری بود. شاید در فکر پیداکردن چیزی برای خوردن بود، یا به پیداکردن یک جفت فکر میکرد یا احتمالاً درخت دیگری را بررسی میکرد تا ببیند آیا آن درخت بهتر است یا نه. بیشک او نمیدانست اتفاقاتی که در آن روز رخ میدهند، سبب میشوند که او معروفترین عضو از گونههایش شود. حتی اگر شما میتوانستید تا حدی چیزهایی به او بگویید، مفهوم شهرت برای او معنایی نداشت. او همچنین نمیدانست که در اتیوپی زندگی میکند، زیرا این اتفاق میلیونها سال پیش از فکر هوشمندانۀ ترسیم خطوطی روی یک نقشه و اختصاص اسامی برای اشکالی بود که ما برای آنها میجنگیم.