- بخشی از کتاب گلپری:
چنگ زدم به کوسن روی مبل. کوسن را برداشتم. کوبیدم توی صورت مرد عینکی، یک لحظه گردنم را ول کرد .جیغ کشیدم.
دستش را گذاشت روی دهانم. چنگ زدم به صورتش. دستم گیر کرد به عینکش، اما مثل نقاب چسبیده بود به صورتش. سرم را بیشتر توی مبل فرو کرد و کنار گوشم گفت اگه خفه نشی خفهات میکنم. صدات درنیاد آب دهانش پاشید روی صورتم. عقم گرفت. دستش را گاز گرفتم. آه کوتاهی گفت. دستش را از جلوی دهانم برداشت، دوباره جیغ کشیدم. سیلی محکمی توی گوشم زد. گوشم تیر کشید...
- بخشی از کتاب چرو:
صدای شلیک چند گلوله قلب ههژار را لرزاند، افسار از دستش رها شد، حیوان از پهلو نقش زمین شد، شیشهها افتادند، سربازها دویدند، ههژار اما به زمین میخ شد. بند دلش پاره شد. صدای خرد شدن شیشهها و افتادن حیوان فقط یک لحظه بود. یکدفعه همه
جا سکوت شد. بوی تند میخک، بوی رازیانه همه جا را پر کرد، دوباره صدای دویدن پوتینهای سربازها سکوت را شکست. ههژار روی زمین کنار حیوان زانو زد. گلوله کنار گردن و شکم برآمدهاش را جر داده بود. به تن پر حرارتش دست کشید. داغی خون لزج را زیر انگشتهای زمخت و زبرش حس کرد. بوی خون پیچید توی دماغش... صدای شلیک چند گلوله قلب ههژار را لرزاند، افسار از دستش رها شد. حیوان از پهلو نقش زمین شد، شیشهها افتادند، سربازها دویدند، ههژار اما به زمین میخ شد.