نسبت فلسفه دین یکی از پویاترین شاخههای فلسفه در قرن بیستم است. بسیاری از فلسفههای معاصر میکوشند نسبت خود را با گزارههای مندرج در این فلسفه مشخص کنند. فلسفه تحلیلی نیز از این امر مستثنی نیست. عموم نظریات این سنت در قبال این پرسش را میتوان در دو دسته تقسیمبندی کرد، نخست، دستهای هستند که معتقدند گزارههای دینی بیمعنا هستند. نمونه شاخص این گروه پوزیتیویستهای منطقیاند. دستهای دیگر، اما به گرامر و منطق بازیهای زبانی متمایل هستند و بر این اساس اینگونه مسئله را مطرح میکنند که بازی زبانی دینی بر اساس قواعد خاصی صورت میگیرد و فلسفه باید ضمن توجه به این قواعد متمایز سعی در فهم منطق درونی آنها داشته باشد.