تلنگری میخواهد که از خود موهوم بیرون خیزیم، چشمها را اندکی مالش دهیم تا خفتهگیاش را به نسیم صبحگاهی بسپارد و به دنیای باشکوه و باعزت و روحافزای بیداری نظر اندازد.
کیست این خودِ موهوم که ما را سفت و سخت در چنبرۀ خود دارد و با تصاویر و اشکال دروغین میفریبد و جهانی را بر ما مینمایاند که جز وارونگی هیچ نیست؟
خودی که ادعای من بودن تام و تمام دارد، که خود را نهفقط صاحب، و ارادۀ مطلق کیستی ما میداند، بلکه با پروراندن افکار ناخوشایند و دلخراش مربوط به رویدادهای گذشته و حسرتها و نگرانیهای فرضی آینده، کل اکنون را نیز یکجا و بیصدا فدیه میکند و بر رنج و عمق دردمان میافزاید؟