روزی که قرار شد کتاب زندگینامهی باب مارلی از زبان همسرش را ترجمه کنم، مردد بودم. چراکه حس میکردم آنقدرها به موسیقی احاطه ندارم که بتوانم کتابی دربارهی یک موزیسین، آنهم یکی از جریانسازترین پدیدههای موسیقی رگهی (رگی) جهان، ترجمه کنم.
وقتی کتاب را کامل خواندم، فهمیدم اشتباه میکردم. هی زن! گریه نکن فقط داستان یک زندگی نیست، فقط داستان یک موزیسین هم نیست؛ داستان دو زندگی عجیب و پربار است، دو موزیسین در همهی فرازونشیبها، از گمنامی مطلق تا محبوبیت جهانی، از فرش تا عرش؛ که یکی از آنها، به فراخور زن بودن، بهتمامی از خود میگذرد تا دیگری موفق شود.
این کتاب قصهی زندگی باب مارلی هست و درعینحال نیست. کتاب دربارهی درد و رنج یک زوج هنرمند و موزیسین و قدرتی زنانه و مافوق تصور است که شرایط را مدیریت میکند تا هر دو از بزنگاههای هرازگاه تلخ و رویدادهای ویرانگر عبور کنند. زنی که همیشه هست و حضور مداومش همچون دریا حس میشود و نمیشود، اما با هر کورسویی از توجه و یاریِ گهگاهی، شاد و امیدوار میشود.