یاد شهیدان نوری زند آتش به جانم
وقت سخن از درد میسوزد زبانم
یاد شهیدانی که از جان میگذشتند
با خون کلام عشق و ایمان مینوشتند
گشتند آنان آگه از امر حقایق
یکسر زمین پر گشت از خون شقایق
راه شهادت را همه با جان خریدند
لبیک گویان راه یزدان را گزیدند
همراه با باد صبا هر پیک آمد
از سوی آنان نغمهی لبیک آمد
وقتی به یاد کربلا اشکی فشاندند
گلواژههای عشق را در دل نشاندند
بس رازها در سینهی اروند دیدند
یاران خود را ناگهان در بند دیدند
لیلی صفت هر عاشقی گردید دلخون
وقتی که بنهادند سر بر خاک مجنون
بر قصر شیرین میرسید آوای فریاد
فریاد صدها مادر از هجران فرهاد
در دهلران، دهلاویه آنها چه دیدند
وقتی که بالای سر یاران رسیدند
آنها که با خون دشت را گلگون نمودند
از ملک ایران خصم را بیرون نمودند
تا این وطن باقیست آنها زنده هستند
الگو برای حال و هم آینده هستند