تابهحال شده حرفی را ناخواسته به زبان بیاورید و بعد بگویید "ببخشید، داشتم بلند بلند فکر میکردم؟!"
حالا دنیایی را تصور کنید که همهی موجودات زنده بلندبلند فکر میکنند و هر کس بیشتر فکر کند بیشتر سروصدا تولید میکند! و همه صدای فکر کردن یکدیگر را میشنوند و افکار یکدیگر را میبینند. یک دنیای شیشهای و شفاف را تصور کنید که در آن حریم خصوصی معنا ندارد. دنیای وحشتناکی است، نه؟ کلیهی اتفاقهای داستان در سیارهای پرسروصدا و عجیب که دو ماه دارد رخ میدهد. راوی داستان پسری حدوداً سیزده ساله بهنام تاد هیوویت است که در این دنیای شفاف بهطور اتفاقی به رازی پی میبرد و پس از آن دنیایش زیرورو میشود.
نکتهی جالب در مورد این کتاب، نوع نگارش نویسنده است که از این حیث برای انگلیسی زبانان نیز کتابی متفاوت محسوب میشود. برای القای فضای هرجومرج و پرهیاهوی کتاب، نویسنده از جملات کوتاه و ناپیوسته استفاده میکند و اغلب جملات را نه به دنبال هم در یک پاراگراف، بلکه زیر یکدیگر مینویسد؛ ضمن اینکه به دلیل کم سواد بودن شخصیت اصلی داستان، عمداً از غلطهای گرامری و املایی در طول کتاب استفاده میکند که در ترجمه نیز این موضوع مد نظر قرار گرفته و تلاش بر این بوده تا حال و هوا و فضای کتاب تا جای ممکن حفظ شود.