در وزش آرام بادهای بهاری، برگهای اکالیپتوس جنگل زیبار با زخمههای باد، موسیقی طربانگیزی در گوش کوالاهای جنگل زیبار زمزمه میکردند و با تابش خورشید بر صورت کوالاهایی -که روی درختان به خواب رفته بودند- رقص سایهها را به نمایش گذاشته بودند. گیگیلیها چنان به خواب رفته بودند که گویی سالهاست، خوابند و چنان پنجه در شاخهها انداخته بودند که گویی ساعتهاست، بیدارند. آنها برای درامان ماندن از خطر درندگان به خوابیدن روی شاخههای درختان اکالیپتوس عادت کرده بودند. روزی ۱۸ ساعت میخوابیدند و هنگام وداع خورشید که بقیۀ موجودات جنگل به لانههایشان میخزیدند، تازه از خواب بیدار میشدند تا صبحانه بخورند. صبحانهای که هم ناهار بود هم شام. سفرۀ سادۀ کوالاها یک غذا بیشتر نداشت: برگ اکالیپتوس
همان درختهایی که هم خانهشان بود هم غذاخوریشان. گیگیلیها، تنبلترین گونۀ کوالاها بودند. آنقدر خسته بودند که وقتی از خواب برمیخاستند یکی از دستهایشان را آرام کِش میآوردند و با چشمانی نیمه باز، دست میچرخاندند تا اولین برگی را که لمس میکنند با سرعتی حلزونی به سمت دهان ببرند و آرام آرام بجوند.