پارک محلهی ما خیلی معمولی بود و اصلا چیز جالبی نداشت.
سرسره یکم میلرزید، الاکلنگ نامیزون بود و دور حلقههای سبد بسکتبال هیچ توری نبود.
ولی من و دوستهام از وقتی خیلی کوچولو بودیم عاشق این بودیم که وقتمون رو اینجا بگذرونیم.
البته این موضوع مربوط به قبل از زمانی میشد که قلدرها سر و کلهشون پیدا بشه.
یک روز که ما طبق معمول مشغول بازی کردن توی پارک بودیم، سایهشون رو از دور دیدیم.