بخشی از داستان:
رویشها در اولین دوشنبهی ماه آگوست آغاز شدند. در فرانسه، تنهی پر پیچ و تاب درختان به زیربنای کلیسای قلب مقدس هجوم بردند. در اسپانیا تاکهای غولپیکر از پنجرههای ساگرادا فامیلیا بالا رفتند. همه جا اوضاع به همین ترتیب بود. از مسکو تا بوئنوس آیرس، از آرلینگتون تا بیتاللحم، کلیساها در سرتاسر دنیا به زمین میریختند و جایشان را به شبکههای تودرتوی درختان میدادند.
گرچه ابتدا همه چیز با جوانههایی کوچک شروع شد اما در عرض تنها چند ساعت جوانهها به هیأت درختانی بزرگ و تنومند درآمدند. سرشاخههای سبز بهسرعت قطور شده و به شاخههایی قهوهایرنگ و گرهگره به اندازهی پای یک فیل تبدیل شدند. بازوهای درختان شیشههای رنگی را خرد میکردند و شکوفه میزدند. درختها اطراف سنگهای ساختمان را میگرفتند و آنها را به مشتی خاک و سنگریزه تبدیل میکردند. در لندن گروهی از آتشنشانان همراه با اره و تبر دور کلیسای جامع قدیس پل حلقه زدند. در همه جای دنیا جبهههایی از مردم وحشتزده برای مبارزه با یورش درختان تشکیل شد، اما درختان قویتر از آن بودند که تن به شکست دهند. هرچه مردم بیشتر اره میزدند، درختان سریعتر رشد میکردند و هر ضربهی تبر در عرض تنها چند ثانیه خود را التیام میبخشید.
مجری اخبار ساعت ده میگفت: «به نظر میرسد ریشههای روندهی حجیم دارند زیرِ زمین را در تمام دنیا میگیرند.» تا پیش از این کسی متوجه ریشهها نشده بود، اما چند سالی میشد که در زیرزمین آماده به کمین نشسته بودند. در میان فلز و بتن رشد میکردند و از لابلای زیرزمینها، متروها و لولهکشیها رد میشدند.