بخشی از داستان:
زمانی رویایم این بود که ژنرال بشوم. ماجرا مربوط به سالهای نخستین جنگ در تاکوما است. آن زمان هنوز مدرسهی ابتدایی میرفتم. آنجا قفسهای بزرگ پر از کاغذ داشتند که مثل باقی چیزهای مربوط به ارتش مرتب و تر و تمیز روی هم چیده بودنشان.
قضیه خیلی هیجانانگیز و از این قرار بود: اگر پنجاه پوند کاغذ میآوردید، میشدید سرباز وظیفه، هفتاد و پنج پوند کاغذ به اندازهی درجهی یک سرجوخه میارزید و صد پوند هم برای گروهبان شدن لازم بود. وزن کاغذها مدام بالا و بالاتر میرفت تا سرانجام شما را به یک ژنرال تمامعیار تبدیل میکرد.
فکر کنم ژنرالشدن یک تن کاغذ میبُرد یا شاید تنها هزار پوند. رقم دقیقش در خاطرم نیست اما آن اوایل کار آسانی به نظر میرسید؛ تنها کافی بود به مقدار لازم کاغذ جمع کنید تا برای خودتان یک پا ژنرال شوید.
کارم را با جمعکردن ورق باطلههایی شروع کردم که معصومانه در اطراف خانه به حال خود رها شده بودند. وزنشان به چیزی حدود سه یا چهار پوند رسید. باید اعتراف کنم که کمی توی ذوقم خورد. نمیدانم از کجا به سرم زده بود که خانه حتماً پر است از کاغذ. راستیراستی فکر میکردم که حتماً همه جا کاغذ پیدا میشود. جای شگفتی است که کاغذ میتواند اینقدر آب زیر کاه باشد.