بخشی از داستان:
بر خلاف شایعات دیرپایی که خلاف این را میگفتند، پدربزرگ من هنگام رانندگی با تویوتا در برکهاش نمُرده بود. چنانکه در ادامه ثابت خواهم کرد، چنین سخنی دروغ محض است. البته این درست است که پدربزرگم در سالهای آخر عمرش کمی خرفت شده بود و غیرعادی رفتار میکرد. با توجه به اینکه ژوئیهی سال گذشته ساختمان دادگستری را گلولهباران کرد، احمقانه است که خلاف این را بگوییم. اما بعضی از صحبتهای اغراقآمیزی که دهان به دهان میچرخد، در حق خانوادهاش و خاطراتی که از او دارند نارواست و لازم است تا تصحیح شود.
هر چقدر هم که عجیب باشد اما بسیاری از داستانهایی که از تلاشش برای روی پا نگه داشتن نمایندگی محلی تویوتا نقل میشد، حقیقت داشتند. درست بلافاصله پس از آنکه اتومبیلهای کورونا به کشور معرفی شد، پدربزرگم یکیشان را برای استفاده در مزارعش خرید. به دلیلی که هیچکدام از ما هیچوقت نخواهیم فهمید، کمکم به رفاه و سعادت کمپانی تویوتا علاقهمند، یعنی فعالانه علاقهمند، شد. در سن هفتاد و یک سالگی تصمیم گرفت که خود فروشندهی محلی اتومبیلهای تویوتا شود اما به دلیل سن بالا و خصوصیات اخلاقی ویژهاش، درخواست او برای صدور مجوز رد شد. بعد از آن سه تا تویوتای دیگر هم خرید، یا برای آنکه خود را پیش کارمندان ادارهی مرکزی عزیز کند و یا اینکه واقعاً از سر اشتیاقی خالصانه تصمیم به خریدشان گرفته بود. کروناهای کروکی را به نوههایش داد (که یکی از آنها هماکنون در تملک نگارنده است و هنوز هم مثل روز اول کار میکند.) اما حتی خریدهای مکرر او هم تخفیف چندانی از شرکت مادر برایش به ارمغان نیاورد.