درباره درآمدی بر علوم انسانی و اجتماعی در جهان معاصر
این کتاب کوچک، به زبانی ساده و قابلدسترس برای همۀ جوانانی نوشته شده است که گرایش به شناخت بهتر و یا ادامۀ تحصیل در علوم انسانی دارند. هدف اساسی در این کتاب، ارائۀ نتایجی مهم است که در طول نیمقرن اخیر و دقیقتر بگوییم از دهۀ ۱۹۶۰ تا امروز در علوم انسانی و اجتماعی به دست آمده است، اما این ارائه، نه یک تألیف برای مخاطبان دارای سطوح بالای علمی و درنتیجه، آشنا به حوزههای عام و یا بنا بر مورد خاص علوم اجتماعی و انسانی، بلکه برای جوانانی نوشته میشود که گاه از سر نوعی غریزۀ اجتماعی، عشق به دیگران و جامعه و کمک به آنها، از سر جذابیتی که در این حوزهها احساس میکنند و یا به هر دلیل دیگر بهسوی این علوم میآیند.
این جوانان از قدیم تا امروز تقریباً همیشه با مخالفت خانواده و دوستانشان روبهرو بودهاند که آنها را از «آیندۀ تیرۀ» این علوم به وحشت میاندازند. گروهی از دوستان و آشنایان نیز با نوعی سادگی- اگر نگوییم سادهلوحی باورنکردنی- اصولاً هرگونه «علم»بودن را در این علوم نفی میکنند و علم را خاص علوم طبیعی، پایه، پزشکی و مهندسی و در یک کلام، علوم «کاربردی» میدانند که «واقعاً خدمتی به جامعه میکنند». در این میان جوانان و از آنها کمتر، نوجوانان، سلاحهای فکری قدرتمندی برای استدلالکردن ندارند و اغلب زیر فشار خانواده، تن به ورود به رشتههایی چون پزشکی و مهندسی و یا شاخههای بیپایان حاشیهای آنها میدهند که گاه کمترین علاقهای به آنها ندارند اما جامعۀ ما به دلیل توسعهنایافتهبودن یا ناکافیبودن توسعهیافتگیاش، آن رشتهها را حتی اگر نه بازار کاری برایشان باشد و نه آیندهای، دارای «اعتبار» و «ارزش» میداند. گروهی از این دانشجویان البته به «موفقیت» میرسند، هرچند گاه این «موفقیت» به معنای تبدیلشدن یک جوان سالم به یک پزشک یا مهندس است که جان انسانها یا زیستگاه و کارخانههای آنها برایش با کالاهای دیگر فرقی ندارد. البته بسیاری از آنها نیز در کارشان موفق و به پزشکان و مهندسان باوجدان بدل میشوند و در خدمت عموم قرار میگیرند. برخی نیز به دلیل ناتوانیها از حفظ نیروهایی که تربیت کردهایم مهاجرت میکنند و بازگشت سرمایهای را که صرف تربیتشان شده است، در کشوری دیگر و به سود آن کشور انجام میدهند.