"من و خواهر کوچیکم قرار بود اون شب رو پیش مامانبزرگ و بابابزرگمون بمونیم.
وقتی بابابزرگ دنبالمون اومده بود و ما داشیم خونه رو ترک میکردیم مامان بهمون گفت:
"خوش بگذره."
پرسیدم: "شما قراره چیکار کنین؟"
بابا جواب داد:"ما هم یک جوری خودمون رو سرگرم میکنیم و سعی میکنیم وقتمون رو بگذرونیم."
من میدونم! به محض اینکه ما از خونه دور شدیم، مامان و بابا مستقیم به اتاق پذیرایی رفتن و دقیقا همون کاری رو کردن که همیشه به ما میگفتن نکنیم.
با کفش روی مبلها رفتن و بپر بپر کردن.
مامان همیشه میگفت که این بازیهای خطرناک باعث میشه یک نفر آسیب ببینه."