اوایل همه مدام زنگ میزدند تا مطمئن شوند نیتا نه خیلی افسرده است نه خیلی تنها، نه خیلی کمغذاست و نه خیلی در نوشیدن افراط میکند (چنان قهار بود که خیلیها یادشان میرفت نوشیدن حالا بهکل برایش ممنوع شده). نمیگذاشت کسی نزدیکش شود بیآنکه با عزادار بودنش فخر بفروشد یا غیرعادی خوشحال یا حواسپرت یا گیجومنگ به نظر بیاید. میگفت به خواروبار نیازی ندارد و دارد با قضایا کنار میآید. داروهایی که برایش تجویز شده و نیز تمبر کافی برای فرستادن نامههای تشکرش دارد.