اینکه چطور همه آقامیر - وکیل پایه یک دادگستری - را مقصر میشناسند، معلوم نیست.
بالش روی دهنش گذاشتند، سه تیر خالی کردهاند توی سرش.
همسایهاش که مرد معتمدی است، میگوید نیمههای شب بلند شده بوده برای دستبهآب که صدای سه تکسرفه شنیده.
آقامیر تنگی نفس داشت و همیشه میسرفید.
میگوید: «گربه سیاه آقامیر نشسته بود روی خرند بام و به طرز شومی رو به ماه شب چارده مرنو میکشید.»
پیدا شدن جنازه برمیگردد به عارض شدن همان همسایه، از دست بوی بد، به برزن شماره دو.
کارگرها بو را تا خانه درندشت آقامیر ردیابی کرده و در میزنند. وقتی جوابی نمیشنوند، نردبان میگذارند سر دیوار و سپور محل را میفرستند پایین. من که رسیدم، همه صدای زوزهمانند سپور را از پشت در شنیده بودند و میگفتند که سه روز است کسی آقامیر را ندیده.
ازدحام عجیبی بود و به ظاهر، توی محل، ما تنها کسی بودیم که در خانه، تبر و دیلم داشتیم.