کتابی که در دست دارید کاوشی فلسفی-جامعهشناختی دربارۀ دانشگاه، به منزلۀ یکی از ارکان مهم و مؤثر اجتماع، و نقش آن در رهبری اخلاقی جامعۀ مدنی است. جان نیکسن، نویسندۀ کتاب، بر آن است که بهرغم همۀ چالشها برای فعالیت دانشگاهی و کارکرد مناسبِ دانشگاه، بهویژه چالشهایی که شیوع زبان بازارپسند در عرصۀ علم و دانشگاه در دهههای اخیر بهخوبی آن را جلوهگر میسازد، دانشگاهها همچنان میتوانند، و باید، مدعی احیای رهبری اخلاقی خود برای جامعۀ مدنی باشند. آنچه بیش از هر چیز دیگر دانشگاهیان را برای اعادۀ نقش حیاتی خود یاری میکند تلاش آنان برای آراستگی به فضیلت است. به عبارت دیگر، رویکرد فضیلتگرایانه مناسبترین رویکردی است که میتواند فعالان دانشگاهی را آمادۀ مواجهه با چالشهای موجود و تفوق بر آنها کند. بر همین اساس، نیکسن، پس از تمهید مقدماتی در فصول اولیه، چهار فضیلت بنیادین «صداقت»، «احترام»، «اصالت» و «بزرگمنشی» را به منزلۀ فضیلتهای اصلی معرفی میکند. به نظر او، هر یک از این فضایل خود زاینده و زاییدۀ دو فضیلت دیگر است: صداقت با «دقت» و «خلوص»، احترام با «توجه» و «درستکاری»، اصالت با «شجاعت» و «شفقت» و بزرگمنشی با «خودآیینی» و «دغدغه» چنین پیوند وثیقی دارد. این فضایل اقسام سهگانۀ فعالیت دانشگاهی، یعنی تدریس، پژوهش و تحقیق، و همکاری دانشگاهی، را به کلّی یکپارچه و، از منظر اخلاقی، قابل دفاع و شایسته بدل میکنند البته، تمایل پایدار به این فضایل مستلزم آن است که روابط حاکم بر دانشگاه، به منزلۀ نهاد، و ساختار درونی آن نیز مجال فعالیت دانشگاهی فضیلتمندانه را به شخص بدهد. در این صورت، میتوان گفت که تلاش برای فضیلتمندتر شدن در کار دانشگاهی مقتضیِ فضیلتمندتر شدنِ نهاد دانشگاه است و فضیلتمندتر شدنِ نهاد دانشگاه خود امکان فضیلتمندتر شدنِ دانشگاهیان را فراهم میکند.
روشن است که نیکسن در مسیر بحث و استدلال خود برای استحکام بخشیدن به مبانی اخلاقی کار دانشگاهی به نظریۀ فضیلت توجهی خاص دارد. او میکوشد این نظریه را از حصار نظریههای اخلاق بیرون آورد و در مواجهه با مسائل اجتماعی و سیاسیِ مؤثر بر نهاد دانشگاه، از آن بهره گیرد. این بهرهگیری البته تا حدی نامتعارف است، بدین معنا که در کار نیکسن، جز اشارههایی به دیدگاههای فیسلوف فضیلتگرا و جامعهگرای معاصر، السدر مکاینتایر، از نظریهپردازان متأخر فضیلت سخن چندانی نمیرود. ارجاعات او، از این حیث، بیشتر به نیای مشترک فضیلتگرایان، ارسطو، و اخلاق نیکوماخوس او بازمیگردد. به همین علت، تحلیلها و جهتگیریهای نیکسن خلاقانه و خاص خود او است. با این حال، چنین رویکردی میتواند، از جهتی، نقص نیز شمرده شود. تحولات اخیر در نظریۀ فضیلت، از جمله رشد و بالندگی معرفتشناسی فضیلت، بهویژه روایت مسئولیتباور از آن، و نیز توجه فیلسوفان فضیلتگرا به مسائل اخلاق کاربردی، میتوانست زمینهای مناسب برای تدوین و تحلیل مبانی اخلاقی کار دانشگاهی به دست دهد اما نیکسن، شاید به اقتضای تخصصش در علوم اجتماعی و تعلیم و تربیت و نگرشی که بهتبع از آن منظر به موضوع دارد، بدان تحولات توجهی نکرده است. با این همه، به سوی دانشگاه فضیلتمند همچنان پرنکته و بصیرتآمیز است.
فارغ از آنچه نیکسن در توضیحات خود آورده است، گمان میکنم در میان اقسام رویکردهای اخلاقی به دانشگاه و فعالیت دانشگاهی، نظریۀ فضیلت مزایایی خاص دارد که آن را فراتر از رویکردهای دیگر قرار میدهد. در اینجا به چند مزیت عمده بهاجمال اشاره میکنم:
فعالیت دانشگاهی، همچون هر فعالیت ارادی دیگر آدمی، قابل ارزیابی اخلاقی است. بهعلاوه، دامنۀ وسیع و تأثیرگذار اعمالی که فعالیت دانشگاهی را شکل میدهند چنان است که ارزیابی اخلاقی آن را ضروری میسازد. این اعمال زندگی خود شخص، گروه دانشجویان و همکاران او و، از طریق آنها، نسلهایی از یک جامعه را متأثر میسازد؛ الگویی برای فعالیت فکری و دانشگاهی میشود و روندهای فکری را دستخوش تغییر و دگرگونی میکند. با نظر به این نکات، به نظر میرسد بهتر است چنین فعالیت مهم و سرنوشتسازی را از منظر نظریۀ فضیلت بنگریم که ابعاد معرفتی روشن و قابل دفاعی دارد، به نحو موجهی اخلاق را بر فرایند باورآوری و کسب معرفت میگستراند، اهمیت فضیلتها و رذیلتهای فکری را بیان و آنها را ایضاح میکند و نیز به تفکّر نقادانه و کسب مهارتهای همبسته با فضیلتهای فکری توجه دارد.
رویکرد فضیلتگرایانه به اخلاق در فعالیت دانشگاهی به تکتک اعمال و باورهای درست یا نادرست فعالان دانشگاهی محدود نمیشود. این رویکرد، بنا بر مبانی فضیلتگرایی اخلاقی، اصولاً بر عمل یا باور تمرکز ندارد؛ تمرکز آن بر کلّیت حیات اخلاقی و فکریِ فعالان دانشگاهی است. محک فضیلتمندانه بودن فعالیت دانشگاهی این است که این فعالیت تا چه حد ابعاد دیگر زندگی فعال دانشگاهی و، در نتیجه، منش او، را متحول میکند، تا چه حد بسته به موقعیتهای متفاوت انعطاف میپذیرد، تا چه حد ارزشهای شخصیِ مؤثر بر زندگی دانشگاهی را به رسمیت میشناسد و تا چه حد به ارزشهای مرتبهبالاتر، برای نمونه شرافت دانشگاهی، نزدیک میشود. از منظر فضیلتگرایانه، فعالیت دانشگاهی از محیط دانشگاه، جمع همکاران دانشگاهی و جهتگیریهای فکریِ تخصصی فراتر میرود و تجلی منش اخلاقی و فکری فرد دانشگاهی در زمینهای خاص است. این نکته با این شهود متعارف سازگار است که عموم افراد از افراد دانشگاهی، حتی از کسانی که خدمۀ ستادی دانشگاه به شمار میآیند و، در زبان عامه، بهنوعی «فرهنگی» خوانده میشوند، انتظار دارند در عرصههای دیگر زندگی خود نیز منطبق با صورت زندگی فرهنگی خود فکر و عمل کنند.
منظر فضیلتگرایانه به فعالیت دانشگاهی در چارچوب یک ارزیابی اخلاقی نیز محدود نمیشود. عموم نظریهپردازان فضیلت از گسست نظریههای اخلاق جدید از تعلیم و تربیت اخلاقی ناراضیاند. به گمان آنان، نظریههای اخلاق هنجاری جدید بیشتر صورت دستورالعمل اخلاقی به خود میگیرند، هم از نظر تمرکز بر عمل و هم از نظر عرضۀ اوامر و اصول اخلاقی. اما یکی از ویژگیهای مطلوب نظریۀ اخلاق آن است که برای تعلیم و تربیت اخلاقی نیز پیشنهادهایی داشته باشد. به همین دلیل، فضیلتگرایان نظریۀ خود را به اتکای تأکیدش بر اهمیت منش اخلاقی، واجد دلالتهای تعلیمی- تربیتی نیز میدانند. اگر این ملاحظات را در مورد اخلاق فعالیت دانشگاهی پیش چشم داشته باشیم، میتوانیم نتیجه بگیریم که رویکرد فضیلتگرایانه به گونهای به پرورش فعال دانشگاهی فضیلتمند و بهدور از رذیلتهای اخلاقی و فکریِ مرتبط با کار دانشگاهی توجه دارد و راهکارهایی برای آن عرضه میکند که رویکردهای دیگر به فعالیت دانشگاهی، در مقایسه با آن عقیم و ناتمام به نظر میرسند.
یکی از وجوه جذاب و شاخص نظریۀ فضیلت کاوش در منش الگوهای اخلاقی و فکری است که لوازم تعلیمی- تربیتی قابل توجهی نیز دارد. عموم نظریهپردازان فضیلت بر آناند که شناخت ما از منش فضیلتمند با نظر به الگوهای واقعی، و حتی غیرواقعی و داستانی، دقیقتر میشود. در شناخت این الگوها است که ابعاد گوناگون تحولات منشی و آثار آنها را در زمینههای متفاوت زندگی فاعل اخلاقی میبینیم. همچنین، درمییابیم که الگوی فضیلتمند الگویی واحد نیست که در همۀ زمینههای تاریخی و فرهنگی اعمال و باورهای واحدی داشته باشد؛ برعکس، کثرتی از شیوههای عمل و شیوههای باورآوری در کار است که بهرغم تفاوتهای فرهنگی، همگی میتوانند فضیلتمندانه باشند. رویکرد فضیلتگرایانه به اخلاق فعالیت دانشگاهی از این امتیاز خاص برخوردار است که میتواند الگوهایی از دانشگاه و دانشگاهی فضیلتمند عرضه کند. همچنین، از سوی مقابل، میتوان الگوهایی از منش دانشگاهیِ رذیلتمندانه تشخیص داد که نمونههای خوبی برای زندگی دانشگاهی رذیلتمندانه و درخور نکوهشاند.
با توجه به آنچه پیشتر آمد، رویکرد فضیلتگرایانه به اخلاق فعالیت دانشگاهی از محدودۀ محیط دانشگاه فراتر میرود و زندگی دانشگاهیِ فرد جزئی از زندگی او، به طور کلی، خواهد شد. به این ترتیب، خوبیِ این زندگی با خوبیِ زندگی او، به طور کلی، پیوندی وثیق دارد. نتیجه این است که منِ واحد و یکپارچهای در کار است که بدون انفصال درونی در حیطههای مختلف، از جمله حیطۀ دانشگاه، حضور دارد. رویکرد فضیلتگرایانه واجد این مزیت است که این منِ واحد و یکپارچه را تقویت و فضیلتمند ماندن آن را در فکر و عمل تسهیل میکند.
این نکات ما را فرامیخوانند که هم از منظر فضیلت به فعالیت دانشگاهی بنگریم و آن را ارزیابی کنیم و هم، چنانکه نیکسن میگوید، در مقام استاد، پژوهشگر یا دانشجو در پی سیرتی فضیلتمندانه بکوشیم.(۱)
ترجمۀ فارسیِ به سوی دانشگاه فضیلتمند در زمانی منتشر میشود که دانشگاههای ایران، علاوه بر چالشهای فرهنگی و اجتماعیِ دیرینِ مربوط به استقرارِ خود و مشکلات و موانع معمول، روزبهروز بیشتر با چالشهایی مواجه میشوند که نیکسن در قالب پیامدهای مدیریت جدید دانشگاهی از آنها سخن میگوید، چالشهایی که در نتیجۀ آنها، ترفیع و ارتقا، ولو به بهای طراحی، نگارش و اجرای آثار مکتوب و پژوهشهای غیراصیل، دست یافتن به موقعیت شغلی، منابع مالی و حیثیت اجتماعی به راههای عمدۀ ابراز هویت شخصیِ دانشگاهیان بدل شده و، در کنار موانع ریز و درشت دیگر، امکان سلوکِ متأملانه و ایفای مسئولیت اخلاقی و مدنی آنان را به مخاطره افکنده است. امیدوارم ترجمه و انتشار به سوی دانشگاه فضیلتمند بتواند ذرهای آگاهی ما را از این خطر و عواقبِ آن بیشتر و عزممان را برای فعالیت دانشگاهیِ فضیلتمندانه و سوق دادن دانشگاه به سوی آرمان فضیلت استوارتر کند.
امیرحسین خداپرست