بچههای کلاس اول در حال برنامه ریزی برای یک مهمونی بودن.
هر کس در مورد ایدههای خودش شروع به صحبت کرد.
مثلا جٌرج توی مهمونی پیتزا و هات داگ میخواست، نفر کناریش دنبال گرگم به هوا بازی کردن بود ولی دَنی که فکرش خیلی خوب کار میکرد بلند شد و فریاد زد:
“اول مشخص کنید که چه مدل مهمونی قراره بگیریم”
آنا ماریا گفت که باید مهمونی لباس باشه و لباس شاهزادهی پریا رو داره.
همینطور اضافه کرد که حتما قشنگترین دختر کلاس میشه، اما مارگارت گفت که لباسش تاج الماس داره و ممکنه اون قشنگترین دختر کلاس بشه.