برگرد، نبودنت بهترین بهانه برای باریدن چشمهایم است، برای شکستن بغضم، اینجا جای خالی تو بیشتر از همیشه احساس میشود. تن خستهام طاقت کولهبار تنهایی را ندارد... بیا.....
این کولهبار طاقتفرسا توان را میگیرد و من چگونه دنبال تو بگردم تو نباشی هیچ کس نیست و من چقدر تنها میشوم. بیا تماشا کن، ببین چگونه غبار، قاب عکس تو را در آغوش میکشد و عکس چشمان زیبایت را در نظرم محو میکند، ببین چگونه غصهها تکتک لحظهها را برایم با درد با تنهایی نقاشی میکنند. دیروز آسمان هم بغضش شکست، هر دو با هم گریستیم و در خود بارها و بارها شکستیم.
تنهایی دردی کشنده است. اما من چگونه بمیرم در حالی که صدای ضربان بیامان قلبت را میشنوم، قلبی که در همین نزدیکیست شاید در سینهام...
و چه سهمناک است که قلبت هست و خودت...، نه، تو هستی در سینهام، برای همیشه...
کوله بار تنهاییم را به دوش می کشم.......
حجم خالی تو چقدر سنگین است......