کلاغ روی درخت رفت و بالهاشو چند بار به هم زد و شروع کرد به خوندن آواز. جوجه خروسها و دوستاشون که از صدای کلاغ خوششون نیومده بود با بی حوصلگی به بقیهی آواز کلاغ گوش دادن. بعد از تموم شدن آواز کلاغ یکی از جوجه خروسها به اسم پر حنایی به پدرو مادرش گفت:
من صدای کلاغ رو دوست ندارم. دیگه همراه شما به اینجا نمیام.
پدر و مادر پر حنایی با تعجب به اون نگاه کردن و بهش گفتن: ما سالها این آواز رو گوش دادیم و لذت بردیم ، اون وقت تو که اولین بار آواز کلاغ رو شنیدی غرغر میکنی و اونو دوست نداری!