برخلاف روزگار گذشته که نسبت به معلولان و معلولیتها، ذهنیت جسمگرایی رواج داشت، در دهههای جدید، امور معنایی و معنوی، علل و عوامل فکری و روانی بر معلولیت و معلولان مؤثرتر و کارآمدتر میدانند. آنان معلولیت را نقص جسمانی و درمان آن را هم منوط به برطرف شدن یا اصطلاح آن نقص در بخشی از جسم میدانستند؛ اما هر چه دانشها پیشرفت کرد و علم و آگاهی آدمی افزایش یافت، متوجه شدند تفکر و فعل و انفعالات روانی و درونی انسان، کارایی افزونتر دارد. به عیان مشاهده کردند دو فرد با معلولیت مشابه و یکسان، ولی یکی به دلیل داشتن امیدواری و تفکر مثبت و دومی با داشتن اضطراب، تفکرات منفی و پوچگرایی، دو مسیر کاملاً معکوس را پیمودهاند؛ آن معلولی که امیدوار و هدفدار بوده و زندگی معناداری داشته، بهتر و سریعتر به معلولیت و مشکلات ناشی از معلولیتش غلبه کرده و به موفقیتهای مورد نظرش رسیده است. اما فرد دوم به دلیل افسردگی و اندیشههای منفی و فقدان معنا باوری در زندگیاش، نه تنها به معلولیتش مسلط نشده، بلکه مشکلات دیگر و ناتوانیهای افزونتر پیدا کرده و همواره با موانع و درهای بسته و شکستهای جدید مواجه شده است.
روانشناسان با مطالعات مقایسهای به این نتیجه رسیدهاند که باورها و اخلاقیات مثبت گاه به درمان کامل بعضی از معلولیتها شده است، با اینکه همان فرد، چندین سال تحت مداوای پزشکان بوده و داروهای شیمیایی بسیار مصرف کرده بود.
دیده شده، گاه یک روانشناس مجرب با سخنان نافذ و مؤثر، تصمیم و ارادهای در وجود یک فرد دارای معلولیت ایجاد کرده و موجب شده در زمان اندک مسیر درمان طولانی را در زمان کوتاه طی کند و به سرعت به مشکلات معلولیت فائق آید.
اینگونه تجارب معناگرایانه بسیاری از روانشناسان و پژوهشگران این رشته را به این سمت و سو سوق داد تا درباره مجموعه موضوعات روانی و فکری و درونی آدمی بیشتر مطالعه کنند. البته هنوز بررسیها و مطالعات در این زمینه به نتایج روشن و قطعی نرسیده ولی مهم این است که راهی شروع شده که شواهد و مدارک گویای موفقیتهای آن در آینده است.
اینجانب هم به دلیل داشتن معلولیت جسمی درصدد هستم یافتهها و دستاوردهای علم روانشناسی را در جهت ساماندهی به معلولیتها و کاستن از رنجها و آلام معلولان به خدمت گیرم. از اینرو درباره نوآوریها و دستاوردهای جدید روانشناسی در حوزه معلولیت حدود یک دهه مطالعه داشتهام. بهترین موضوعی که پس از مشاوره با استادان به نظرم رسید میتواند راهگشا باشد، معنا درمانی زندگی است. به همین دلیل پایاننامهام در مقطع کارشناسی ارشد در همین موضوع نوشتم و در سال ۱۳۹۵ دفاع کردم. نیز پایاننامه دکتریام را هم در همین باره گرفتهام.
پایاننامه کارشناسی ارشدم را به درخواست دفتر فرهنگ معلولین به منظور انتشار در اختیار مدیریت این دفتر نهادم، که با استقبال مواجه شد و قرار شد به صورت کتاب منتشر گردد. البته پس از بازنویسی و ویرایش کلی در قالب کتاب کنونی تقدیم علاقهمندان میگردد.
کتاب حاضر درصدد است مجموعه عوامل درونی انسانی که از جنس اخلاق، باور و اندیشه هستند و با اسم معنای زندگی یاد شدهاند، بازشناسی شود و کارآیی آن ارزیابی گردد. البته همه بررسیها در محدوده مباحث مرتبط به معلولیتها و معلولان انجام میشود.
همانگونه که فردوسی گفته «توانا بود هر که دانا بود/ ز دانش دل پیر برنا بود»، دانایی عامل و موجب توانمند شدن و دانش علت برنا و جوان شدن است. دانایی و دانش در واقع همان تفکر مثبت و باور پویا است. هر فردی که دارای معلولیت است از طریق اندیشه و دانایی میتواند پروسه توانبخشی را طی کند و به توانمندی برسد. این کتاب روشهای گذر از تفکر و معناداری زندگی به مهارتافزایی و توانمندی در زمینههای مختلف را یاد میدهد. بنابراین معبر و گذاری که دو مرحله است در این اثر توضیح داده میشود: اول فراگیری و تقبل معناداری و دوم مراحل توانایی و توانمند شدن در مراحل مختلف زندگی با اجرای معناداری.
مریم عطائی نسب