در دبستان الامنتری اتفاق شگفتآوری رخ میدهد. دانش آموزان مدرسه از کیفیت غذاها و وعده ناهار راضی نیستند، حوادثی رخ میدهد که سبب میشود آشپز مدرسه تغییر کند و فرد جدیدی به جای او میآید. آمدن فرد جدید، سرآغازی برای وقوع رویدادهای مهیج در این داستان است. کتاب صوتی جنگ غذا به همین موضوع اختصاص دارد.
دن گاتمن، نویسنده شناخته شده آمریکایی در 19 اکتبر سال 1955 در شهر نیویورک ایالات متحده آمریکا متولد شد. وقتی یک ساله بود او و خانوادهاش به ایالت نیوجرسی مهاجرت کردند. دن کودکی سختی را پشت سر گذاشت در سال 1968 و هنگامیکه تنها 13 سال داشت، پدرشان تصمیم گرفت که آنها را ترک کند. مادر دن که آنیلی نام داشت برای تامین هزینههای زندگی به عنوان منشی در دفاتر اداری مختلفی مشغول به کار شد. دن آنزمان خواهر بزرگتری به نام لوسی نیز داشت. دن در مدرسه ویلزبورگ نیویورک دوره دبیرستانش را با موفقیت به پایان رساند و پس از آن به تحصیل روانشناسی در دانشگاه راتجز نیویورک پرداخت. در 22 سالگی و پس از گذشت چهار سال در دانشگاه توانست که مدرک کارشناسیاش در رشته روانشناسی را به دست آورد. او تا پایان دهه هفتاد در حوزه روانشناسی درس خواند. با آغاز سال 1980 او فعالیت در حوزه نویسندگی را با جدیت آغاز کرد، او در چهار دهه فعالیت خود، کتابهای زیادی را برای کودکان نوشته است و مجموعههای داستانی بامزهای به وسیله او خلق شدهاند که میتوانند کودکان را سرگرم و خوشحال کنند و به آنها مطالب زیادی را آموزش دهند.
دن گاتمن 65 ساله در حال حاضر مقیم شهر نیویورک است.
کتاب صوتی جنگ غذا کتاب پنجم از مجموعه مدرسه پرماجرا است. شخصیت اول این داستان پسری به نام ای جی نام دارد. ای جی در این کلاس دوستانی به نام مایکل و رایان دارد که مانند خود او بازیگوش و شیطان هستند. آندرئا نیز از دیگر شاگردان این کلاس است که نقطه مقابل ای جی محسوب میشود. بچهها از خانم گیلیکادی که آشپز مدرسه است خوششان نمیآید. علاوه بر این بسیاری از آنها طعم سبزیجات را دوست ندارند. ریختن آب سیب یکی از بچهها روی زمین سبب میشود که آشپز مدرسه روی زمین لیز بخورد و نقش زمین شود. خانم گیلیکادی بابت این اتفاق و خنده بچههای دبستان ناراحت میشود و به همین خاطر از کار در مدرسه استعفا میدهد. با آمدن آشپزی جدید به مدرسه که اصالت فرانسوی دارد کیفیت غذاها تغییر چشمگیری پیدا میکند و بچهها از خوردن غذای آشپز جدید لذت میبرند زیرا او با عشق غذا درست میکند.
این کتاب سرشار از نکات آموزنده و تربیتی است تا بچهها بدانند نباید محیط اطراف خود را آلوده و کثیف کنند و لازم است که غذاهای سالم و مقوی بخورند تا بتوانند به خوبی رشد کنندو همیشه سالم و سلامت باشند
کتاب صوتی جنگ غذا، توسط روژین شاملو به فارسی ترجمه شده است. به طور کلی مجموعه مدرسه پرماجرا، مجموعهای محبوب و پرطرفدار محسوب میشود که به زبانهای مختلفی ترجمه شده است. گوینده این کتاب شرگان انورزاده نام دارد، او گویندهای شناخته شده محسوب میشود که از 13 سال پیش به صورت حرفهای به گویندگی کتابهای صوتی مشغول است و تاکنون نزدیک به 30 کتاب مختلف را گویندگی کرده است.
تمامی کودکان و نوجوانان میتوانند به این کتاب صوتی گوش دهند و از لحن ساده و طنز آن لذت ببرند. کتاب فوق پر از مباحث تربیتی مختلف است که به رشد ذهنی کودکان کمک میکند و به آنها یاد میدهد تا مودب و بانظم باشند. علاوه بر این معلمان و والدین نیز میتوانند کتاب صوتی جنگ غذا را گوش دهند.
فردا صبح کیفم رو از خوراکیهایی که فکر میکردم به دردم بخورن پر کردم، منظورم از خوراکی انواع هله هوله مثل چیپس، کیک، شیرینی، شکلات، چوب شور و چیزایی شبیه ایناست. خانوم دیزی بیشتر اوقات میگه ما باید همیشه آماده باشیم میخواستم برای وضعیتی که امروز در انتظارمون بود یعنی نبودن آشپز مدرسه آماده باشم من نمیخواستم از گرسنگی بمیررم، اون روز سر زنگ ریاضیات و روخوانی اصلا حواسم به درس نبود حتی سعی کردم کتابی در رابطه با هواپیماهای جت بخونم اما نمیتونستم به خوراکیهای خوشمزهای که توی کیفم ذخیره کرده بودم فکر نکنم. در زنگ اجتماعی درباره اهرام مصر و مصریان باستان چیزهای جدیدی یاد گرفتیم.
آیا میدونستین قرنها پیش در مصر پس از اینکه کسی میمرد، مغز اون رو از دماغش بیرون میآوردن و جسدش رو مومیایی میکردن؟ این حقیقت داره. خوشحال بودم که با خودم از خونه خوراکی آوردم چون مطمئن بودم اگر از گرسنگی بمیرم آندرئا مغزم رو از دماغم بیرون میاره و جسدم رو مومیایی میکنه. بعد از درس اجتماعی شروع کردیم به درست کردن پرچمی برای خانوم الامنتری که روی اون نوشته شده بود، الامنتری خوش آمدی. بقیه روز رو به نقاشی کردن بر روی اون پرچم گذروندیم. همونطور که داشتیم نقاشی میکردیم یه نفر پرسید: به نظر شما آشپز جدید مدرسه چه شکلیه؟ امیلی گفت امیدوارم آدم خوبی باشه، رایان گفت قطعا بهتر از خانوم گیلیکادیه. من به آشپز جدید مدرسه فکر نمیکردم. بلکه همچنان به مومیاییهای مصر فکر میکردم تصمیم گرفتم دیگه هیچ وقت فین نکنم چون ممکنه مغزم از اون بیرون بیاد. بالاخره خانوم دیزی زنگ ناهار رو زد و گفت وقت اونه که تمیز ترین مدرسه برای ناهار آماده بشه. همه فریاد زدن، آخ جون! دستامونو شستیم به ترتیب قد صف بستیم و به طرف غذاخوری راه افتادیم. آندرئا جلوی صف بود. همه به سرعت حرکت میکردیم چون برای دیدن آشپز جدید هیجانزده بودیم. رایان گفت امیدوارم اون هم مثل خانوم گیلیکادی هاتداگهای لاستیکی درست نکنه. مایکل گفت: ناگتهای مرغ بدبو رو هم همینطور. من اضافه کردم یا ذرت مکزیکیهایی که توی تاریکی برق میزنه. رایان گفت کسانی که میخوان وزن کم کنن باید بیان مدرسه ما چون همینکه چشمت به غذاها میافته دیگه اصلا دلت نمیخواد اونا رو بخوری. خانوم دیزی گفت بچهها لطفا کمتر با هم صحبت کنید. خانوم دیزی با ما غذا نمیخوره اون توی سالن غذاخوری معلما غذا میخوره، سالن غذاخوری معلما در واقع یک باشگاه سریه. من شنیدم اونا توی جکوزی داغ دراز میکشن و غذا میخورن.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 63.۷۲ مگابایت |
مدت زمان | ۰۱:۰۸:۵۳ |
نویسنده | دن گاتمن |
مترجم | روژین شاملو |
راوی |