سید فاضل وزیری محبوب در دانشکدهی صداوسیما، کارگردانی تلویزیون خوانده است. او نوشتن را در شهر زادگاهش، فردوس ـاز شهرهای خراسان جنوبیـ با نگارش نمایشنامه آغاز کرد، اما پس از مهاجرت به تهران و تحصیل در رشتهی کارشناسی کارگردانی تلویزیون، فیلمنامهنویسی و فیلمسازی را هم به فعالیتهایش افزود. بهتدریج با دور شدن از فضای تئاتر، این نویسندهی ۳۰ ساله به نوشتن داستان که همواره ازجملهی مهمترین دغدغههایش بوده است، روی آورد. والعصر روایتی که از یک سو به پایان سلسلهی قاجار و شکلگیری حکومت پهلوی میپردازد و از سوی دیگر در سالهای جنگ و مسایل بطن دفاع مقدس سیر میکند.
بخشی از کتاب:
مدتی بود به اتفاق عمهمان مریم خانم فیروز، دختر یکی یکدانه و آفتابندیدهی شازده فرمانفرمای بزرگ که خودشان داماد شاه فقید مظفرالدین بودند و البته برادر خانم حضرت شاه، پول روی پول ریخته بودیم و از ترس این مرتیکهی انگلیسی؛ به قول پدربزرگ جانمان و البت به توصیهی همایشان رو به کار تجارت آورده بودیم که لابد راه به سیاست بردن احتمال درایت دیدن از دست این بیسوادِ قزاق را هم زیادت مینمود. القصه، بازار سرپوشیدهای به سبک فرنگستان راه انداخته بودیم که در نوع خودش اولین بود در ایران و در فرانس پاساژ نامیده میشد و الحق که نام زیبایی بود. از اینرو مدتی بود که ما را هم در میهمانیهای شبانهی بزرگان، راه باریکهای گشوده شده بود و هرازگاه به اتفاق تنی چند از مفتخوران دربار قاجار که حالا برای تأمین مخارج اندرونی هم دچار مشکلات عدیده شده و کارشان به فروش قطعه قطعهی میراث پدری کشیده بود به این میهمانیها میرفتیم...