خانم اردکه به تازگی شش تا جوجه اردک قشنگ و طلایی به دنیا آورده بود. خانم اردکه جوجه اردکهایش را خیلی دوست داشت و وقتی آنها پشت سر هم صف بستند و دنبال خانم اردکه راه افتادند تا برای آبتنی بروند، از همیشه خوشحالتر بود. آخر آن روز اولین روزی بود که خانم اردکه جوجههایش را برای شنا میبرد و به آنها گفته بود:
- جوجههای قشنگ من! امروز حسابی آب بازی میکنیم و به شما خیلی خوش میگذرد.