قدیمی ها میگفتند: «ازدواج مثل هندوانه دربسته است و تا وقتی دو نفر زیر یک سقف نروند، نمیتوانند یکدیگر را بشناسند.» حرفهای قدیمیها سرشار از حکمت و تجربهاند اما گاهی شرایط اجتماعی و فرهنگی آنقدر تغییر میکند که دیگر پند و اندرزهای قدیمی، نمیتوانند پاسخگوی همه سوالات باشند. ازدواج دیگر به آسانی گذشته نیست و ازدواج موفق از آن هم سختتر است. آدم های امروزی نسبت به گذشته پیچیده تر شدهاند و برای اعتماد کردن به کسی برای تقسیم زندگی، باید چشمها را خوب باز کرد. روانشناسها میگویند اگرچه شناخت صددرصد هیچکس ممکن نیست ولی بسیاری از ویژگیها و ابعاد شخصیتی آدمها را میشود با طرح سوالات درست و قرار گرفتن در موقعیتهای مناسب شناخت. آنها معتقدند همه آدمها در موقعیتهای گوناگون، به هرحال خودشان را آشکار میکنند، فقط نیاز به چشمهای بینایی هست که واقعیت ها را ببیند. خیلی وقتها ما میتوانیم ببینیم اما نمیبینیم. همه چیز را ساده فرض میکنیم و نشانههای کوچک، اما پراهمیت و هشداردهنده را نادیده میگیریم تا بعدها، وقتی با سر از روی اسب خوشبینی سقوط کردیم، بگوییم: «ای کاش آن نشانهها را جدی گرفته بودم!»
این کتاب برای این است تا شما بعد از ازدواج به خودتان نگویید:« ای کاش آن نشانه ها را جدی گرفته بودم!» حالا وقتش است که همه نشانههایکوچک ولی مهم را با چشمهای باز و هشیار ببینید و موقعیت خودتان و همسر آیندهتان را همین ابتدای راه تحلیل کنید.پس موقتا دور احساسات قشنگ را خط بکشید؛ مثل یک بازپرس، دقیق و مثل یک کارآگاه، موشکاف باشید تا برای کشف عقاید و افکار و روحیات کسی که قرار است در آینده شریک زندگیتان شود، تجهیز و آماده شوید.