مشاعر من مختل شده است. این جمله را با ماژیک زرد هایلایت کردم و حتی در دفترچۀ یادداشتم هم نوشتم، چون از این جملههای مبتذل روزمره نبود؛ از جنس کلمات قصار قلنبهسلنبه هم نبود؛ جملهای بود که بیشتر از هر جملۀ دیگری که روز اول کارم خواندم بهتزدهام کرد؛ جملهای که در همان برخورد اولم با متن مو به تنم سیخ کرد: همان متن هزاروصد صفحهای، با خطهای نزدیک به هم که دوستم، اِریک، روی میز کار آیندهام گذاشته بود تا دربارۀ مسئولیتی که قرار بود بر عهده بگیرم ذهنیت پیدا کنم...