اَکولاک و خرس قطبی عروسکیاش پیولوآ از هواپیما پیاده شدن.
وقتی که خلبان به اَکولاک کمک میکرد تا از پلههای قدیمی هواپیما پایین بیاد، پیولوآ رو محکم توی دستهاش گرفته بود.
اون به همراه مادرش به نوناووت رسیده بودن.
مادر اَکولاک قبل از حرکت بهش گفته بود که وقتی برای ملاقات با پدربزرگ و مادربزرگش به نوناووت برسن، اونجا پر از چیزهای جدید و هیجان انگیزه و میتونه چیزهای خیلی زیادی یاد بگیره.
اَکولاک به آسمون آبیِ بالای سرش نگاه کرد، ولی آسمونِ اونجا تفاوت چندانی با آسمون یِلونایف نداشت.