روزی از روزها، مَتی و دوستش مارتا،توی پارکِ نزدیکِ خونشون مشغول وقتگذرونی بودن که مَتی گفت:
"بیا یک دستورالعمل آشپزی اختراع کنیم که باهاش توی مسابقهی آشپزیِ مخصوص بچهها که هفتهی دیگه برگزار میشه شرکت کنیم."
وقتی به آَشپزخونه رسیدن، مَتی از توی کابینت دو تا پارچ درآورد.
بعد یکی از پارچها رو از آب پر کرد.
بعدش هم، همون آب رو توی پارچِ دوم ریخت و ظرف دقیقا تا بالا پر شد.