
شجاعانه رهبری کن
کار شجاعانه گفت و گوهای جدی و دشوار حضور کامل قلب و ذهن
نسخه الکترونیک شجاعانه رهبری کن به همراه هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا دانلود کنید!
درباره شجاعانه رهبری کن
غالبا از من میپرسند آیا هنوز هم از سخنرانی جلوی جمع دلشوره پیدا میکنم. البته. من همیشه دلشوره دارم. تجربه ترسم را ریخته، اما هنوز هم دلشوره از من دستبردار نیست. اولاً، مردم گرانبهاترین هدیه، یعنی وقتشان را به من اختصاص میدهند. بیبروبرگرد زمان تجدیدناپذیرترین منبعی است که بیش از هر چیز طالبش هستیم و برایش حرص میزنیم. اگر قرار باشد ارزشمندترین هدیهی زندگیتان را دریافت کنید و بغض گلویتان را نگیرد و دچار دلشوره نشوید، پس این هدیه اهمیتی برایتان ندارد. درثانی، سخنرانی کردن به راه رفتن بر روی طناب میماند. من خطبهخط سخنرانیام را حفظ نمیکنم. متن ازپیشنوشته هم ندارم تا کلمهبهکلمه از روی آن بخوانم. سخنرانی مؤثر یعنی هنر غیرقابل پیشبینی و کنترلناپذیر ارتباط. گرچه من هستم و صحنه و احتمالاً ده هزار نفر تماشاچی نشسته بر صندلیهای تاشو در تالار همایش، سعی میکنم تا میتوانم با تکتک حضار تماس چشمی برقرار کنم. این است که، بله، همیشه دلشوره دارم. چندتا قلق دارم که آنها را در سالهای اخیر کشف کردهام و به من کمک میکند حواسم پرت نشود. هرچند باعث میشود که بروبچههای تیم تدارکات سخنرانی کلافه شوند، همیشه از آنها میخواهم که نور صحنه را روی پنجاه درصد تنظیم کنند. وقتی روی صددرصد باشد، بههیچوجه نمیتوان حضار را دید، و من دوست ندارم برای فضایی خالی سخنرانی کنم! باید چهرهی تعداد کافی از تماشاگران را ببینم تا مطمئن شوم با هم همگاه هستیم یا نه. آیا واژهها و تصاویر ما را به یکدیگر جذب یا بین ما دافعه ایجاد میکند؟ آیا صحبتهایم تجربیات آنان را برایشان تداعی میکند؟ اگر مردم مطلبی را بشنوند که بهنظرشان راست باشد، چهرهشان این را داد میزند. آنها سرشان را به علامت تأیید تکان میدهند، لبخند میزنند، و گاه صورتشان را با دست میپوشانند. اگر به دلشان ننشیند، سرشان را به یک دست تکیه میدهند یا روی صندلیشان یکوری مینشینند و کمتر میخندند. قلق دیگری هم دارم و زمانی از آن استفاده میکنم که گردانندگان نگران همایش سعی میکنند با توصیف شأن و منزلت شرکتکنندگان مرا تشویق کنند که حرفهای قلنبهسلنبه بزنم. ممکن است بگویند: «هی، برِنه. میدانی که. امشبت همهی حضار از فرماندهان ردهبالای ارتش هستند.» یا چه میدانم، رهبران سطح بالای شرکتها، نخبگان، فعالان گروهی خیلیخیلی خاص، از آن کلهگندههای دنیا یا... بهبه... دانشمندان موشکی عزیز خودم. «اینها دانشمندان موشکی هستند که به احتمال زیاد صحبتهای تو چیزی به اطلاعاتشان اضافه نمیکند. پس به آمار و ارقام بچسب.» غالبا زمانی به این راهبرد متوسل میشوم که حضار چندان علاقهای نشان نمیدهند، زیرا نمیدانند چرا آنجا هستم، یا از آن بدتر، نمیدانند چرا بهزور آنها را روی صندلی نشاندهاند که چرتوپرتهای مرا گوش کنند. در این موارد، راهبردم متوسل شدن به حقهی کلاسیک «لُخت مجسم کردن تماشاچیان» است. بهجای اینکه تماشاچیان را روی صندلی تالار سخنرانی لخت مادرزاد مجسم کنم ــ چیزی که اصلاً به دردم هم نمیخورد ــ مردم را بدون سپرِ عنوان، منصب، قدرت یا نفوذشان میبینم. وقتی خانمی را در جمع تماشاچیان میبینم که با لبهای ورچیده دستبهسینه نشسته و بازوهایش را محکم به سینهاش فشار میدهد، مجسم میکنم در کلاس سوم دبستان چه شکلی بوده است. اگر آقایی نظرم را جلب کند که مدام سرش را تکان میدهد و از اینجور شعارها میدهد که «برندهها سرِ کار ضعیف عمل نمیکنند»، سعی میکنم او را بچهبهبغل یا روبهروی درمانگرش مجسم کنم. و انصافا، چقدر هم که به درمانگر احتیاج دارد.
نظرات کاربران درباره شجاعانه رهبری کن