در طول سالها مشاوره، با خانوادههایی روبهرو بودهام که در آرزوی یک روز آرام و بیدردسر مانده بودند. بیشتر این خانوادهها در ابتدا با شکایت از فرزندان خود به مشاوره میآمدند ولی در جریان مشاوره کمکم مشخص میشد که مشکلات فرزندان آنها تنها نتیجه مشکلاتی است که میان همسران وجود دارد. از سالها کار با خانوادههای مشکلدار، به این نتیجه رسیدهام که ریشه بسیاری از مشکلات موجود در خانوادهها، ناشی از وجود مشکلاتی است که بین همسران وجود دارد. وقتیکه بین زن و مرد مشکلی به وجود میآید، معمولاً برای حل مشکل، بهموقع و بهجا، اقدام نمیکنند. بهاینترتیب، مشکل در قلب و ذهن آنها میماند و بهمرور آنها را آزار میدهد. همینطور مشکل بعدی و مشکلات بعدی روی هم انبار میشود تا اینکه به حدی میرسد که آنها دیگر نمیتوانند یکدیگر را تحمّل کنند و به جنگودعوا میپردازند. در بررسی ریشههای این مشکلات به این نتیجه حیرتانگیز رسیدهام که مشکلات همسران مانند حلقههای زنجیر، به هم مربوط هستند و ریشه تمامی مشکلات میان همسران یک چیز است و آن، ضعف روابط زناشویی و عدم ابراز عشق و احساس است. مردان و زنان ما به دلایل زیادی هنوز در برقراری یک ارتباط انسانی و احساسی که به یک آمیزش خوب و لذتبخش منجر شود ناتوان و بیتجربهاند. آنها نمیدانند که از این ارتباط چه میخواهند و چگونه باید به خواستههای خود برسند تا هم خود و هم همسر خود را به اوج رضایت و شادکامی برسانند. رابطه همسران بسیار ناپخته و بچگانه است. علم و دانشی در پشت این رابطه نیست. تلاشی هم برای کسب این علم و دانش نمیکنند. فهمیدهام که همسران با هم آمیزش میکنند، تنها برای اینکه آمیزش کرده باشند. درست مانند آمیزش حیوانات که نه بر اساس تفکر بلکه بر اساس طبیعت، آمیزش میکنند. آنها نمیدانند که آمیزش علاوه بر لذّت جویی و ارضاء غریزه، میتواند وسیلهای برای رسیدن به اهداف بزرگتری در زندگی است. آمیزش، میتواند پیامی از عشق و محبت به همسر باشد. نشانهای از توجّه و مهم بودن برای یکدیگر باشد. آمیزش میتواند انسانیترین رابطه میان همسران باشد. ولی متأسفانه، برخی از همسران، در جریان آمیزش، نیازها و احساسات شریک خود را در نظر نمیگیرند و هم خود و هم همسرشان، آزردهخاطر میشوند. پس از گذشت مدتی، هر دو از این رابطه، خسته و دلسرد میشوند. این دلسردیها و نارضایتیها، کمکم آنها را نسبت به زندگی سرد و بیتوجه میکند. در قلب و ذهن آنها انرژی منفی، ایجاد و ذخیره میکند و روزی به مرحله انفجار میرسد و زندگی آنها را به ویرانهای مبدّل میسازد. زیاد طول نخواهد کشید. از چند ماه تا چند سال میتواند متفاوت باشد. ولی بههرحال روزی آنها از هم جدا میشوند و یا با وجود زندگی در زیر یک سقف، هیچ ارتباطی با هم نخواهند داشت؛ مانند دو بیگانه که از سر اجبار باید در کنار هم باشند. محصول این وضعیت، خانهای است پرآشوب و غیرقابلتحمل و فرزندانی بیمار و خسته از زندگی. در این کتاب آموزشی، سعی بر آن دارم تا به این دسته از همسران، نکاتی را آموزش دهم که راهگشای زندگی آنها باشد. با مطالعه و بهکارگیری دستورات این کتاب، چیزهای تازهای درباره زندگی خواهند آموخت. من معتقدم که با این دسته از افراد باید رودررو مستقیم و با صراحت صحبت کرد؛ بنابراین ضمیر مورداستفاده من در این کتاب، معمولاً، تو یا شماست. استفاده از این ضمایر، خواننده را بیشتر ترغیب خواهد کرد تا مشکلات خود را بپذیرد و برای درمان مشکلات خود اقدامات لازم را انجام دهد. هرچند که مبنای این کتاب، آموزش روابط صحیح از طریق ارائه اطلاعات است ولی برای عادی کردن و بهکارگیری این اطلاعات در زندگی تمرینهای زیادی ارائه میشود. شاید به علت اهمیت موضوع و گستردگی مشکلات زندگی، باز به کتابهای دیگری نیاز باشد ولی اینیک شروع تازه در پرداختن به این دسته از مشکلات و موضوعات اساسی است.