
شرم
نسخه الکترونیک شرم به همراه هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا دانلود کنید
درباره شرم
پسر چیزی نگفت به لکه بزرگ وسط پاهایش نگاه کرد.دودستی وسط فرمان را محکم گرفته بود.لکه داشت بزرگ تر میشد قطرههای ریز باران به صورتشان میخورد چراغهای قرمز و سفید و بنفش مغازهها شبیه خطهای رنگی از کنارشان رد میشد. «سلام کردی؟دستشویی تو گفتی یا نه باز؟» پسر کفت:«سلام کردم،کاغذ دادم.» مرد روی موتور قوز کرد سرش را پایین آورد و توی گوش پسر گفت:«چی برات آوردن؟تشکر کردی؟»
نظرات کاربران درباره شرم