روزی از روزها، یک اختاپوس در قسمتهای عمیق و تاریک یک اسکله، ظرف شیشهای بزرگی پیدا کرد.
اختاپوسها دوست دارن وارد فضاهای تنگ بشن و بدنشون رو جمع کنن.
اون وقتی ظرف شیشهای رو دید، میدونست که یک مکان عالی برای زندگیه، ولی چیزی روی دهانهی ظرف بود که راه ورود اختاپوس رو مسدود کرده بود.
اون با دقت نگاه کرد.
یک پاکت نامهی بزرگ بود که روش تمبر پستی داشت و زیرش هم آدرسی نوشته بود:
کالیفرنیا، اسکلهی کنار دریا، هیچکس.
اختاپوس پاکت نامه رو باز کرد و خوند…