کتاب حاضر سرگذشت آدمهایی است که من، در مقام پزشک متخصص رادیولوژی با قریب بیست سال کار در بیمارستانها و مراکز تشخیصی با آنها از نزدیک برخورد داشتهام و خواه ناخواه مخاطب دردها و درددلهایشان بودهام. نوشتن را از کودکی دوست داشتم و در سالهای اخیر این نیاز مبرم را در خود حس کردم که احساس متقابلی را که نسبت به بیماران و مراجعینم دارم به آنها انتقال دهم. کاری که معمولاً از پشت دستگاههای غولپیکر تصویربرداری یا در اتاقهای تاریک رادیولوژی نمیتوان بهخوبی از عهدهاش برآمد. نوشتن این داستان در راستای برآوردن این نیاز درونی بوده است.
این کتاب روایت گوشههایی از زندگی چند زن ایرانی است که با فراز و نشیبها و چالشهای گریزناپذیر حیات بر روی این کرهٔ خاکی دست و پنجه نرم میکنند. زنانی که عشق را میشناسند، زندگی را میفهمند، برای لحظه لحظهٔ بودن سخت می کوشند، اما دنیا تلاشهای صادقانهشان را نادیده میانگارد. این داستان برای قدردانی هر چند ناچیز از آنها نوشته شده است.
بدیهی است اسامی کلیه شخصیتهای داستان ساختگی بوده و هر گونه تشابه اسمی با افراد واقعی کاملا تصادفی است.
در مسیر نوشتن این کتاب از کمک و راهنمایی پیوستهٔ دوست ارزشمندم خانم آرزو سورمه روانشناس بالینی برخوردار بودهام که نوشته را چندین بار بازخوانی و اصلاح کردند و دقت نظر و لطف ایشان جای تقدیر و سپاس فراوان دارد. همچنین همدلی و توصیههای مشفقانهٔ عموی عزیزم آقای محمدرضا افضلی - که با صرف وقت و دقت زیاد زحمت ویرایش متن را نیز بهعهده گرفتند - در به سرانجام رسیدن این اثر تأثیر بسزا داشته است. در پایان مایلم از حمایت و تشویق بیدریغ فرزندانم علی و غزل که صبورانه در کنارم بودند و با نظرات ارزندهٔ خود یاریام کردند تا کار را بهتر به پایان برسانم تشکر کنم.
نرگس افضلی