
آنجا که نور وارد میشود
ساختن یک خانواده، کشف خویشتن
نسخه الکترونیک آنجا که نور وارد میشود به همراه هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا دانلود کنید
درباره آنجا که نور وارد میشود
دختری که انگار دیگر نمیشناسمش از داخل عکس قدیمی مراسم عروسی به من نگاه میکند. موهای سشوار کردۀ مدل قدیمی دارد و لباس نازک سفیدی تا زیر زانو پوشیده است. در عکس پشت سر دو پسربچهای راه میرود که تا ابد با همان کت و کراوات موقرشان ثبت شدهاند و همان اول کاری دلش را برده بودند. حین نزدیک شدن به در سیاه و شیاردار نیایشگاه سازمان ملل لبخندش کوچکترین نشانهای از سفر درازی که آنها را به این نقطه رسانده ندارد. بعد از گذشت این همه سال، حین آنکه روی مبل بزرگ و نرم اتاق آفتابگیر خانهام در شهر ویلمینگتون ایالت دلاوِر نشستهام، ذرات عهدی که در آن روز بسته شد فضای اتاق را مثل صندوقچۀ اسرار پر میکند؛ اتاقی که وجببهوجب سطح دیوارهایش با یادوارهها، آثار هنری، سوغاتیها و عکسهای خانوادگیمان پر شده است. اتاق آفتابگیر برای من یکی از دلخواهترین مکانهای روی زمین است. این اتاق کوچک به دریاچۀ واقع در پشت خانهمان دید دارد و من دوست دارم درحالیکه پاهایم را جمع کردهام روی مبل بنشینم، رواندازی روی خودم بیندازم و برگههای امتحانی دانشجویان کالج کارولینای شمالی را تصحیح کنم؛ جایی که طی ده سال گذشته در آنجا به تدریس ادبیات انگلیسی و نگارش مشغول بودهام. آنجا اتاقی است که برای آسایش خیال ساخته شده. وقتی از روی مبل نگاه میکنم عکسی از خودم و دخترم اَشلی را میبینم. هر دو لبخندی به لب داریم که چهرههایمان را شبیه هم میکند و این موضوع مرا به یاد تمام وجوه تشابهمان میاندازد: حس شوخطبعیمان، صفا و صداقتی که با هم داریم و سماجتمان. دخترم این عکس را، همراه شعری که خودش نوشته بود، به مناسبت روز مادر بهم داد: همچو شاخسار درخت، من هم پارۀ تن تو هستم قلب و روحم، محکم و بهراحتی، بر ریشههای تو حک شده است.
نظرات کاربران درباره آنجا که نور وارد میشود