پی پین گفت: سلام! تو که هستی! چه میخواهی؟
جواب داد: به من میگویند استرایدر و اگر چه ممکن است رفیقتان فراموش کرده باشد، ولی قول داده است با من خصوصی صحبت بکند.
فرودو گفت: میخواهی چه بگویی؟
استرایدر جواب داد: چیزهای زیادی میخواهم بگویم، و البته حرفهای من بهایی دارد.
فرودو گفت: ادامه بده، چه چیزی میدانی؟
استرایدر جدی گفت: خیلی زیاد؛ چیزهای حزن آور زیادی میدانم. اگر چه نمیتوانم ناپدید بشوم...
فرودو حرف او را قطع کرد: تصادف محض بود!
استرایدر گفت: این تصادف، موقعیت تو را خطرناک کرد. فرودو من س وارهای سیاه را میشناسم و تعدادشان را میدانم...
سکوتی سنگین برقرار شد و آقای باتربار نامهای برای فرودو آورد. نامهای از طرف گندالف...