

کتاب صوتی اصلا انتظارشو نداشتم
وقتی همه چیز از هم میپاشه، زندگیت رو جمع و جور کن دختر
نسخه الکترونیک کتاب صوتی اصلا انتظارشو نداشتم به همراه هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا دانلود کنید
نسخه نمونه کتاب صوتی اصلا انتظارشو نداشتم را رایگان بشنوید
درباره کتاب صوتی اصلا انتظارشو نداشتم
این کتاب رو در حالی مینویسم که سه روز از جداییم از همسرم میگذره. من در یه زمان هم پدر بچه هام، هم بهترین دوستم و هم زندگیم رو از دست دادم. تو زندگی ما چندین سال پیش درزهایی ایجاد شده بود که مرور بزرگ و بزرگتر شد. تلاشهای من و همسرم هم بی فایده بود. خیلیها از جداییمون ابراز ناراحتی کردن چون در ظاهر همه ما رو دوستهای خوبی برای هم میدونستن. اما عشق و دوستی خیلی با هم فرق میکنه و این دقیقاً همون چیزی بود که باعث جدایی من و اون شد. من تو زندگی از رویدادهای تلخ زیادی گذر کردم برای همین این کتاب رو نوشتم و داستان خودم رو تعریف کردم تا شما هم بدونین که توانایی گذر از غم و غصه رو دارین. من همیشه با برنامه زندگی میکنم، اما اتفاقی که برای من افتاد در برنامه من نبود به همین دلیل حس کودن بودن بهم دست میده. حتی در مورد جدایی فکر هم نمیکردم؛ اصلاً فکر نمیکردم که برای این اتفاق آماده باشم. اصلاً فکرش رو هم نمیکردم که بخوام این کتاب رو اینجوری شروع کنم. اما یه ضربالمثلی هست که میگه آدمها فقط میتونن از روی زخمهایی که دیدن به دیگران درسهایی آموزش بدن. تا قبل از این تو کتابام همیشه در مورد نکات خوب و مثبتی که تو زندگی نصیبم شده بود صحبت میکردم. اما خب وقتی با این ناراحتی شروع به نوشتن کردم همه چیز برام مبهم بود. کلماتی که بتونه به خوبی منظورم رو برسونه پیدا نمیکردم. خیلی به درگاه خداوند دعا کردم. در هر کاری از خدای بزرگ کمک میخواستم. با صدای بلند میگفتم خدایا کمکم کن. انگار اگه آروم میگفتم خدا صدامو نمیشنید. تا اینکه بالاخره دعاهام جواب داد و دری به روم باز شد. من و شما همگی درد رو تجربه خواهیم کرد. همه زخمهایی از دنیا و آدمها خواهیم خورد. اما چیزی که مهمه اینه که من و شما اونقدری نیرو داریم که بتونیم تکههای شکسته مونو بدون کمک کسی و با دستهای خودمون مرمت کنیم. هیچکسی ضعیف نیست فقط کافیه بخوایم که خودمونو خوب کنیم. ضعف آینه که بخاطر ترس از ناامیدی و غم در زندگی ناکام بمونیم. من یاد گرفتم که باید با درد روبه رو شد. اگه لازم بود براش گریه کرد، اما هیچوقت نباید از درد فاصله گرفت. فصلهای این کتاب به شما کمک میکنه تا به راحتی از مشکلاتی که دارین عبور کنید. اما قبلش باید اتفاق بدی که حال و روز شما رو دگرگون کرده به یاد بیارین. خب حالا از شما میپرسم برای اتفاقی که افتاده اسمی انتخاب کردین؟ آیا اون اتفاق رو ناعادلانه و یا خشن میدونین؟ صادقانه جواب این سؤالها رو بدین. حتی میتونین درمورد اتفاقایی که براتون افتاده از کلمات رکیک هم استفاده کنین هیچ عیبی نداره. اینکه میگن دختر خوب حرف بد نمیزنه درست، اما زندگی درد داره و دخترها هم میتونن گاهی کلمات بدی به زبون بیارن. خیلی از آدمها وقتی میبینن که دچار ناعدالتی شدیم سعی میکنن با گفتن جملهی متأسفم برای دردهای ما تسکین باشن اما چنین چیزی غیرممکنه؛ فقط کسی که دردی رو تحمل کرده می تونه منظور منو بفهمه. ما هم تو این شرایط جواب میدیم ممنون من حالم خوبه؛ در حالی که داریم از درون میسوزیم. وقتی دچار اتفاق بدی میشیم احساسات قویتر از همیشه عمل میکنن و وحشیتر میشن. آدم به ناامیدی میرسه و ناامیدی یعنی اینکه کسی یا چیزی نتونسته آرزوهایی که داشتین رو محقق کنه. بهترین کاری که میتونیم در حق خودمون کنیم اینه که نقاب لبخند رو از صورتمون برداریم و با احساسات واقعیمون رو به رو بشیم، بعد با دردهامون مواجه بشیم اون وقته که راحتتر میتونیم به جلو حرکت کنیم. فرض کنین اون خونهای رو خریدین که همیشه آرزوشو داشتین. وقتی خونه رو نگاه میکنین چشمتون میفته به رنگ دیوار حموم که با رنگ حال بهم زنی نقاشی شده، میرین و رنگ و وسایل نقاشی میخرین. آماده میشین برای رنگ زدن دیوار بدرنگ حموم. با هر بار کشیدن قلموی آغشته به رنگ روی دیوار حس خوبی بهتون دست میده. بعد از اینکه رنگ دیوار تموم میشه از دور بهش نگاه می کنین و لبخند رضایت روی لبهاتون میشینه. میرین که واسه یه حموم خوب آماده بشین بالاخره کل روز رو کار کردین و خسته شدین دیگه. دقایقی رو روی آب داغ و حموم کردن تمرکز میکنین یه دفعه چشمتون میفته به دیواری که رنگش زدین. بغض گلوتونو میگیره چه اتفاقی افتاده؟! رنگهای سفیدی که روی دیوار بدرنگ زده بودین حباب حباب شده. دستتون رو دراز میکنین تا بهش دست بزنین که بوم یکی از حبابها میترکه و دوباره همون رنگ افتضاح سر و کلهش پیدا میشه. چرا؟ چون به طور اصولی دیوار رو رنگ نزدین. دقیقاً مثل وقتی که از درون پر از احساسات منفی و غم و غصه هستین اما در ظاهر نقاب خنده به صورت دارین. پس بهتره احساسات خودتون رو مورد بررسی قرار بدین. حالا احساساتی که مجاز هستن رو بروز بدین اما احساساتی که باعث میشه از فکر مردم بیرون برین رو پیش خودتون نگه دارین. اگه قبل از رنگ زدن دیوار کمی فکر میکردین متوجه میشدین که برای رنگ زدن دیوار باید سلسله مراتبی رو رعایت میکردین. مثلاً اینکه اول باید رنگ قبلی رو از بین میبردین و بعد لایه لایه رنگ رو به دیوار میزدین به این صورت که وقتی لایهی اول خشک شد، لایهی دوم رو می زدین. همه چیز به خود شما بستگی داره. یادتونه کرونا رو؟ چقدر از عروسیها کنسل شد، چقدر از بچهها از مدرسه و درس دور شدن، با این حال مرگ یه سیاهپوست همهی مردم رو به خیابونها کشوند. اما ما درس بزرگی از این اتفاقات گرفتیم اون این بود که حالا زمان تغییر رسیده. حالا وقتشه که در مورد شرایطتون فکر کنین و احساسی که دارین رو بی پرده برای خودتون بیان کنین. دست از اینکه بخواین احساساتتون رو قایم کنین بردارین. دیگه وقتش فرا رسیده که خودمونو تغییر بدیم. همهی ما توانایی انجام کارهایی رو داریم که از صمیم قلب دوستشون داریم. یه سری چیزها تو زندگی هستن که بهشون بی توجه هستیم و تا وقتی که به مشکل برنخوریم قدر اونها رو نمیدونیم. چیزهایی مثل یه غذای خوشمزهی خونگی، مراسم مذهبی، قهقهه زدن، میزهای پر از خوراکیهای رنگارنگ و غیره. ما باید همیشه برای چیزهایی که داریم ارزش قائل باشیم و شکر کنیم. باید به داشتههامون توجه کنیم. درد و مشکل هیچوقت از زندگی انسانها نمیره و این دلیل موجهی برای فراموش کردن مواهب ما نیست. در ضمن تو کتاب یاد میگیرین که درد گاهی میتونه خوب باشه. از این جهت که میتونیم با کمکِ درد، به آدم بهتری تبدیل بشیم. انسانها بعد گذر از درد و سختی میتونن قویتر بشن، درست مثل ققنوسی که میسوزه و خاکستر میشه و دوباره از خاکستر متولد میشه. البته این کار اونقدرها هم راحت نیست. اما شدنیه. من خودم بهتون کمک میکنم تا از زندونی که غم و ناراحتی و ترس براتون ساخته رها بشین و اوج بگیرین. پس با من همراه بشید.
نظرات کاربران درباره کتاب صوتی اصلا انتظارشو نداشتم