- پزشک، موتورسیکلت، پوتین:
قصهی چگوارا با موتور سیکلتش شروع شد. دانشجوی پزشکی آرژانتینی، تمام قارهی استعمارزدهاش را با موتور سیکلت گشت تا غبار سنگین اختناق و بیعدالتی بر روحش بنشیند و پس از آن سفر طولانی، او دیگر همان جوان سابق نبود. خوشبینی جایش را به یاس داد و هوسهای طبیعی جوانی به میل وحشیانه برای فنای خود در راه آزاد کردن انسانهای در بند بدل شد. مشاهدهی گرسنگی روحش را شعلهور کرده و بذر طغیان و مبارزه را در آن کاشت. او به اندیشهی انقلاب پیوست. به عنوان یک مارکسیست رادیکال برای دههها و تا امروز یگانه شمایل انقلاب شد. نمادی از مبارزهی رمانتیک و سازشناپذیر علیه نابرابریها و اشکها. به همراه کاسترو انقلاب را در کوبای باتیستا به پیروزی رساند. از آن پس بود که شمایل آرژانتینی فتوژنیک بر جلدها درخشید. دیوار نوشتههای انقلابی از تصاویر و جملاتش رهایی نداشتند. با ریشی وحشیانه، کلاه بره و همان سیگار برگ ابدی در گوشهی دهان. «چه» هیچ وقت یک سیاستمدار نشد. پس از پیروزی انقلاب کوبا شغل ریاست بانک مرکزی و وزارت صنایع کوبا را رها کرد زیرا تحمل دوری از پوتین، آوارگی و فشنگ را نداشت. تحمل آسودگی برایش ناممکن بود پس به بولیوی رفت تا با گلولهای در شکم از شر زندگی راحت شود. اگر بگوییم ارنستو چهگوارا تحمل زندگی را نداشت حرف بیهودهای بر زبان نیاوردیم. در اکتبر ۱۹۶۷ در بولیوی دستگیر شد و چند روز بعد در برابر جوخهی اعدام قرار گرفت و رو به سربازان جوخه آخرین کلمات زندگیاش را پرتاب کرد:
«حواستان را خوب جمع کنید و خوب نشانهگیری کنید که دارید یک مرد را میکشید».
جنبهی دیگر زندگی ارنستو شور ادبی او بود. از او اشعاری آزادیخواهانه و عاشقانه بر جا مانده است؛ از جمله:
حالا
اینجا
باران از سفر بازمانده
زمین، شُسته
شوق، کامل
دامنهها، سرسبز
و شادمانی
مشغولِ زری بافیِ لحظه به لحظه زندگیست.
و این همه
زیرِ نورِ وِلَرمِ آفتاب وُ
آواز پرنده میگذرد
- شریک زندگی و آرمانها:
در کتاب «زندگی من با چهگوارا» هیلدا گادئا همسر اول چریک، از زندگی و روحیات او میگوید. این زاویهی دید جدید، یعنی یک روایت زنانه از زندگی پزشک طغیانگر لاتین، احساسات و حتی برداشتهای متضاد و جدیدی را دربارهی این کاراکتر مناقشهبرانگیز تاریخی بر میانگیزد. هیلدا گادئای پرویی، اقتصاددان و فعال سیاسی چپگرا بود که به علت مبارزاتش تبعید شد و در یکی از روزهای تبعیدش «چه» را در گواتمالا ملاقات کرد؛ ملاقاتی که منجر به زندگی مشترکشان شد. این هیلدا بود که ارنستو را به شورشیان کوبا معرفی کرد و در واقع او زنی بود که چگوارا را به انقلاب کوبا هدیه کرد. هیلدا و چه چهار سال پس از ازدواج جدا شدند اما هیلدا تا پایان عمرش در ۱۹۷۴ همواره به راه چهگوارا وفادار ماند.
- صحنههایی از زندگی با چریک:
کتاب «زندگی من با چه گوارا» شامل صحنههایی از زندگی شخصی ارنستو و هیلدا و همچنین راوی جریانات مربوط به انقلاب کوباست. بخشی از کتاب شامل یادداشتهای احساساتی پشت کارتپستالهاییست که بین اعضای خانوادهی ارنستو و خود او رد وبدل شدهاند، از راه دور. از جمله یادداشت چه برای دخترش:
هیلدیتای عزیز، یک بوسه هنگام عبور از عربستان سعودی، سرزمین اسبها و نفت. بوسهی دیگری هم پیشاپیش برای لحظه بازگشت به بوسه قبلی اضافه میکنم. عشق مرا به مادرت ابلاغ کن.
- پدر:
با شلیک ۲۱ توپ با تو خداحافظی میکنیم، و من فکر میکنم، ارنستو چهگوارا، که هر چند تو به صورت فیزیکی در بین ما نیستی و ممکن است زندگیات خاتمه پیدا کرده باشد، ولی مردی استثنایی بودی.
یادداشت هیلدا گادئا پس از تایید کشته شدن چه.