- بازی عشق یا نفرت:
«من نظریهای دارم؛ اینکه از کسی متنفر باشید، به طرز آزاردهندهای شبیه وقتی است که عاشق آن شخص هستید. من فرصت زیادی برای مقایسهی عشق و نفرت داشتهام و در اینجا، مشروح مشاهداتم را بیان میکنم.»
این جملات، کلام آغازین کتاب نفرتبازی است. راوی داستان، دختری جوان به نام لوسی هاتن است که در یک شرکت انتشارات کتاب کار میکند. میز کار او، درست روبهروی مرد جوانی با نام جاشوا تمپلمن است و این دو نفر، با تمام وجود از هم متنفرند و در هر فرصتی، بازیهای گوناگونی را پیش میکشند تا نفرتشان را به هم ابراز کنند و اینطور است که میتوانند در ساعتهای طولانی کار مشترک، یکدیگر را تحمل کنند. اما این نفرتبازی زمانی به اوج خود میرسد که رقابتی برای یک ترفیع شغلی میان این دو نفر شکل میگیرد و هر دو امیدوارند تا با پیروزی در این رقابت، برندهی بازی میان خودشان نیز شوند.
- یک کمدی_رمانتیک جذاب:
داستان نفرتبازی، روی مرز باریک میان عشق و نفرت پیش میرود. راوی، این دو احساس را موازی و دو روی یک سکه میداند و برای اثبات نظریهاش، قصهای پر فراز و نشیب را روایت میکند که در خلال آن، از بیان خصوصیات فردی و پیشینههای خانوادگی خود و رقیبش جاشوا نیز بهره میگیرد تا تضادها و تفاوتهای این دو شخصیت را بهتر نشان دهد. نفرتبازی داستان مفرحی است که با چالشهای بسیار همراه بوده و نویسنده، در کنار توصیفهای خود از مقولهی عشق و نفرت، موقعیتهای طنزگونهی خوبی را نیز خلق کرده است که شنیدن داستان را به تجربهای خوشآیند و جذاب بدل میکند.
- بخشی از کتاب:
عشق و نفرت موازی هستند. با فکر کردن به آن شخص، دل و رودههایتان آشفته میشود. تپشهای قلبتان در سینه، سنگین و قدرتمند میشود. به حدی که تقریبا از روی پوست قابل مشاهده است. اشتها و خوابتان به هم میریزد. هر برخورد با آن شخص، باعث جوشش آدرنالین در خونتان میشود و به وضعیت جنگ یا گریز میرسید. بدنتان دیگر کاملا از دستورات شما پیروی نمیکند. اسیر موقعیت میشود و این، شما را میترساند. عشق و نفرت دو روی یک سکهی بازی هستند و شما باید برنده بشوید. چرا؟ به خاطر دلتان و غرورتان. باور کنید. من از چند و چون ماجرا باخبرم.
- کتاب صوتی نفرتبازی:
نفرتبازی، نخستین رمان سالی تورن –نویسندهی استرالیایی- است که به چندین زبان دیگر ترجمه شده است و آوانامه نسخهی صوتی این کتاب را با همکاری نشر آموت، با ترجمهی فرشاد شالچیان و با صدای مریم پاکذات، تهیه و تولید نموده است.
کتاب قشنک و دوست داشتنی ای بود...با نخوندنش چیزیو ازدست نمیدی و با خوندنش چیزی بهت اضافه نمیشه جز یه لبخند گل و گشاد....سانسورم که...خدا ارشاد رو شفا بده :) کاش آموت اصلا دست رو کتابای پرصحنه نذاره
2
صدای گویینده اصلا بدرد این کتاب نمیخوره بنظرم. اینجوری حس کردم که کتاب خیلی جالبی باید باشه ولی صدای گوینده از خریدش منصرفم کرد نمیگم صدای ایشون بده فقط مناسب این کتاب نیست البته شاید اگه لحن خوانششون رو تغییر میدادن مناسب هم میشد
1
قصه عاشقانه کلیشه ای
بدرد نوجوانان میخوره
مریم پاکزات خم که صدای دختر جوان رو مثل بچه کوچولو ها و مرد جوان رو مثل پیر زن ها در میاره و کلا صداش خیلی شل و مصیبت زده است
توصیه نمیکنم
5
صداگذاری و موسیقی عالی بود، ممنون از خانم پاکذات عزیز.
داستان عاشقانهی قابل حدس ولی جذابی بود.
2
خیلی زرد بود. و نفهمیدم چه لزومی داشت که نصف کتاب رو با لحن مریض روایت کنند.
4
به نظرم جالب بود . ولی سا نسورها...... من دوسش داشتم ::)))