
دختری که صورتش را جا گذاشت
نسخه الکترونیک دختری که صورتش را جا گذاشت به همراه هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا دانلود کنید
درباره دختری که صورتش را جا گذاشت
نورا از بین جمعیت بیرون آمد، کفشهایش را با پا انداخت گوشهای و دراز کشید توی جایگاه مخصوص. کفشها را میتوانست در نیاورد. این جزء قانون نبود. فرق نمیکرد که اهالی کدام بخش سرزمین را آزمایش میکردند؛ همه میتوانستند بیایند تماشا. آمده بودند و توی چند ردیف، لابهلای هم صف کشیده بودند. آماده برای حسرت یا افسوس. اگر جواب مثبت میشد به حالِ زوج وصلشده حسرت میخوردند و اگر نه، افسوس بود، به خاطر فرصتِ سوختهی زوج و اینکه تا دو سال دیگر از سؤال محروم میشدند. فراز بر خلاف همیشه جلوتر از همه نبود. آن پشتها انگار مخفی شده و با ترکیبی از حرص و حسرت صحنه را نگاه میکرد. تا همینجا که آماده شدن نورا برای سؤالش را میدید، برایش حسرتانگیز بود. سؤال نورا و جفتش، کسی غیر از او. سؤال به خواست هر دو نفر انجام میشد. نورا توی یک جای گرد کوچک دراز کشیده بود، با چشمهای بسته و لذت میبرد از اینکه مرحله به مرحله طبق اصول و طبق انتظار بقیه عمل میکرد و بقیه از رفتار او راضی بودند. کم پیش میآمد که بخواهد طبق اصول رفتار کند. آن هم به بهانهی راضی کردن دیگران. این بار اما فرق میکرد. جای بازیگوشی نبود. سؤال را اگر میخواستی هم نمیتوانستی بیش از یک بار در دو سال انجام دهی و اگر جوابش مثبت میشد، یعنی به درجهای از تکامل در رابطه با جنس مخالف رسیده بودی که خیلیها دنبالش بودند ولی هرکسی به آن نمیرسید. کم بودند زوجهایی که به هم وصل شوند. خیلیها با هم دوست میشدند، بعضیها ازدواج میکردند و فقط بعضیهایشان وصل میشدند ولی باز خیلیها دنبالش بودند. گاهی بعد از هر بار هوانوشی، هر بار که از «تال» برمیگشتند، خیال برشان میداشت که موقع «حسگویی» توی قالب خود به طرفشان فکر کردهاند و بعد، خودشان خودشان را امتحان میکردند. که آیا واقعاً وصل شدهاند یا تنها یک توهم بوده. اسم این کار ـ سنجشِ توهم یا وصل ـ «سؤال» بود.
نظرات کاربران درباره دختری که صورتش را جا گذاشت