زندگی، حکایت هماوردیِ حقیقتها و رویاها، آرزوها و واقعیتها، عقلانیت و خیالپردازیهاست. حکایتهایی که گاه ـ و چه بسیار ـ ضدونقیضاند و تا زندگی جاری است، جمع و جدایی، تفریق و همگرایی، ضرب و تفکیک، تقسیم و ترکیب هم جریان داشته و خواهد داشت.
هریک از ما، حکایتی از زندگی و روزگار خودیم؛ نقش میپذیریم، تأثیر میگذاریم و گاه – و صد افسوس بسیار – وقتی در جای خود نمیایستیم، همهی حکایت را وارونه نمایش میدهیم و بهجای جمع، تفریق میکنیم و بهجای همگرایی، تفاوت میسازیم. نشناختن نقش خود و بیاعتبار و کمارزش دانستن جایگاهمان در حکایتهای زندگی، چنان میشود که آمال خود را لابهلای حکایتهایی جستوجو میکنیم که فقط بهانهاند و افسانه!
«غولِ چراغِ خاموش» بازخوانی و بازآفرینی حکایت واقعی یک زندگی پُرفراز و نشیب و برداشتی آزاد از پروندهای است که شخصیتهایش، خود به روایت آن میپردازند؛ روایتهایی که اگرچه نام راویانش به دلایل اخلاقی تغییر کرده و واقعی نیستند، اما «وجود»، «سهم» و «نقش» هریک از آنها در فرجام «حکایتِ این زندگی» حقیقتی است انکارناپذیر.