این مجموعه داستان ها حکایت های واقعی یا خیالی ذهن نویسنده را بیان میکند؛ و نشانگر زندگی قشری از جامعه است که شایسته یک زندگی خوب هستند. این جمله بسیار شنیده شده که: «معلولیت، محدودیت نیست!» حال این پرسشها پیش میآید: معلولیت یعنی چه؟ چه اندازه اگر با دیگران متفاوت باشیم معلول محسوب می شویم؟ آیا سن و جنس یا خانواده نقشی در آن دارد؟ آیا کسی که پیر شده، جزء معلولین است؟ آیا زنی که به اجبار سرپرست خانوادهاش شده، معلول است. آیا کودکی که با نقص عضو به دنیا می آید معلولیت دارد؟
معلولیت یعنی ناتوانی یا کمتوانی که گاه با نداشتن یا ناکارآمدی یک عضو یا فقدان نعمتی که سایرین از آن برخوردار هستند و معلول از آن بی بهره است؛ حال رفتار دیگران و جامعه میتواند در آرامش یا عدم آرامش او سهیم باشد؛ بیشتر معلولین سعی دارند از راههای مختلف بر این کمبود خود غلبه کنند یا ناتوانیهای خود را جبران نمایند و در این راه سختی های زیادی را تحمل میکنند تا دیده شوند و در بیشتر موارد از توان انسان های غیرمعلول هم خارج است؛ بعضی از این افراد با تلاش خود و حمایت دیگران توانسته اند به دستاوردهای علمی و ورزشی مهمی دست یابند با اینکه از امتیازات کمتری نسبت به دیگران برخوردارند.
اگر فرد معلول ابتدا از ناحیه خانواده حمایت شود و سپس از سوی جامعه با مساوات نظام عادلانه کار و امکانات رفاهی مورد توجه قرار گیرد در عمل میشود گفت که معلولیت برای آنان محدودیت تلقی نمی شود، در حالی که در اطراف خود عده زیادی را میبینیم که به خاطر معلولیت های گوناگون از ورود به عرصه های جامعه منع میشوند و از ورود به شغل یا درجه ای طرد، به عنوان مثال سالمندان را بعد از سالها تلاش محکوم به نشستن روی نیمکت پارک یا خانه نشینی میکنند یا معلول حرکتی جلوی ادارات و بانکها با مشکل روبرو میشود، هنوز برای عبور نابیناها در شهر اقدام نشده است، هنوز یک زن بیوه با تحمل مشقت و حقارت باید روزی فرزندانش را تأمین کند؛ میتوان گفت در عمل معلول را منزوی کرده اند و از کار تا ازدواج و امور دیگرش را به خودش واگذاشته اند.
امیدوارم روزی برسد که فردی که بر اثر حادثه روزگار دچار معلولیت شده از کارگاه یا اداره اخراج نشود و ناشنوا مورد تمسخر قرار نگیرد، امید اینکه درباره آنها افراط و تفریط قائل نباشند و کار بیشتر از توان به آنان واگذار نکنند، به امید سلامتی همه خوانندگان این کتاب.
صدیقه رضائی