فرَزلها خیلی فراموشکار بودن.
اونها وقتهایی که بارون میبارید فراموش میکردن که با خودشون چتر ببرن.
زمانی که برف میبارید فراموش میکردن کاپشنهاشون رو بپوشن و روزهایی که آفتاب داغ بود و به ساحل میرفتن تا آفتاب بگیرن، فراموش میکردن که کرم ضد آفتاب بزنن.
خانم فرَزل وقتی که سرکار میرفت، فراموش میکرد موهاش رو شونه بزنه و آقای فرَزل هم فراموش میکرد که شلوارِ بیرونش رو بپوشه و با همون پیژامه به سر کار میرفت…