دی رَت، فروشندهی ضایعات و تنها راننده اتوبوس اون اطراف بود.
دوچرخهی اتوبوسیش از یک کفش اسکیت با چرخهای قرقرهای که خودش از وسیلههای دست دوم ضایعات گرفته، درست شده بود.
همهی افراد شهر، اتوبوس اون رو اتوبوس تق تقی صدا میکردن، به خاطر اینکه خیلی شلوغ پلوق و خطرناک بود.
هر روز، مسافرها سوار اتوبوس میشدن تا به مدرسه و محل کارشون برن و هر روز، یک نفر از روی اتوبوس به پایین پرت میشد و مجبور بود که بقیهی راه رو پیاده بره…