پیرزن مهربونی توی یک کلبهی کوچیک و قدیمی و فرسودهای وسط یه جنگل قشنگ زندگی میکرد. پیرزن مهربون، همیشه به حیوونایی که اطراف کلبه اش زندگی میکردند کمک میکرد. بهشون غذا میداد، براشون ظرف آب میگذاشت، اگه زخمی میشدند روی زخمشون دارو میزد و ازشون پرستاری میکرد، براشون لونه میساخت ومواظبشون بود تا شکارچیها بهشون آسیب نزنن. نزدیک کلبهی پیرزن مهربون، برکهی کوچیک وقشنگی هم بود که پُر بود از ماهیهای قشنگِ ریز و درشت، قورباغهها، مارماهی و گلهای نیلوفرآبی...