میدانی، بهرغم اتفاقی که برایمان افتاده بود آدم بانشاطی بودم، بانشاط به سبک خودمان، برای آنکه غمگینبودنم را تلافی کنم و با وجود تمام اتفاقهایی که افتاده بود بخندم. آدمها از اینکه من اینطور بودم خوششان میآمد. اما دارم تغییر میکنم. صحبت بر سر اندوه نیست. اندوهگین نیستم. انگار همین حالا هم دیگر زنده نیستم. رادیو گوش میکنم، اخبار، میدانم چه اتفاقهایی دارد میافتد و به خاطر همین بیشتر وقتها میترسم. دیگر در این دنیا جایی ندارم. شاید پذیرفتهام که رفتنیام، یا اینکه اصلاً آرزویم همین است. کند شدهام.
ترجمه ی خوبی داره و کتاب جمله های کوتاه داره و انگار یکی داره با جزئیات و سریع هر چی یادش میاد به خواننده میگه. اردوگاه های کار اجباری نازی ها، با تمام جزییاتش
2
دومین کتابی که در مورد آشوبیتس خوندم .این بار از نگاه یه دختر نوجوان .توصیه میکنم اول کتاب انسان در جسنجوی معنا رو بخونید