مسئولیت اجتماعی دانشگاه در دنیای معاصر امری است ضروری؛ ضرورتی که بهپشتوانه مطالعات دانشگاهی مقتضی برداشتن دیوارهای میان دانشگاه و جامعه است. دیوارهایی که دانشگاه را بهمثابه قلعههایی جدا و دورافتاده از جامعه، از وظیفه بنیادینشان در قبال جامعه دور میداشت. اینک وقت آن است که هم دانشگاه و هم جامعه مسئولیتشان در قبال یکدیگر را بهدرستی ایفا کنند.
این راهبرد برای ما ایرانیان، نه راهبردی نوپدید، بلکه درواقع راهی برای اتصال حال و آینده به گذشته پرافتخاری است که در آن، مردم و جامعه بدون حضور ملموس حکومتهای وقت، نیازهایشان را شناسایی و برای رفع آن اقدام میکردند. به این معنا، تاریخ این سرزمین، تاریخ مشارکتهای مردمی برای دوام و بقاء در شرایط محیطی و جغرافیایی متنوع و سرسختی است که همواره اقوام ایرانی را به چالش میکشید و ایرانیان نیز همواره به پشتوانه خرد جمعی و مشارکت حداکثری خود آن چالشها را مهار و زمینه دوام و بقاء خود را فراهم میکردند. برای ما، مقطع کنونی ادامه همان تاریخ است با چالشهایی بعضاً جدید و لزوم بکارگیری خرد جمعی و مشارکت حداکثری برای فائق آمدن بر آنها. برای این کار باید بهصورت دقیق بدانیم کجا ایستادهایم و کدام بحرانها ما را تهدید میکند و خرد جمعی چه امکانها و فرصتهایی را برای غلبه بر بحرانهای مذکور در اختیار دارد.
بیشک مشارکتهای متنوع و گسترده مردمی در مدیریت دانش و مراکز دانشگاهی و مؤسسات آموزش عالی، یکی از همان امکانها و فرصتهایی است که در شرایط فعلی میبایست مورد حمایت قانونگذاران و مدیران و سیاستگذاران حوزه علم و فناوری قرار گیرد. نباید این نکته را فراموش کرد که استقلال مراکز آموزش عالی و قدرت و قوت آنها، اصلیترین زمینۀ قدرت کشور در غلبه بر مشکلات داخلی و حضور مؤثر و قدرتمند در محافل بینالمللی است. برای این مهم، مشارکت جامعه در امر مدیریت دانش و فناوری، راهی مطمئن و بادوام برای رسیدن به اهدافی است که ما ایرانیان در قرن اخیر در سر داریم؛ اهدافی برای توسعه علم و فناوری و برای رشد و تعالی مادی و معنوی و دست یافتن به احترام جهانی و توسعه صلح و گفتگو با خود و با جهان و تعمیق ارزشهای معقول و جهانشمول.
در این شرایط توسعه و حمایت از بنیادهای حامی علم و فناوری، نه یک نسخه موقتی برای صرف عبور از بحرانهای مستحدثه، بلکه راهبردی عمیق برای اجرایی کردن اندیشۀ مسئولیت دانشگاه و دعوت از صاحبنظران و متخصصان و خیرین محلی و ملی و بینالمللی برای هدایت برنامههای جاری و آتی دانشگاه و مراکز پژوهشی متناسب با تشخیصهای خردمندانه و موقعیتسنجانه است. این درواقع اصلیترین مضمون برداشتن دیوارهای میان دانشگاه و جامعه و عمل به مسئولیت متقابل این دو در قبال یکدیگر است. امید است ستاد خیرین وزارت علوم، تحقیقات و فناوری برنامههای حمایتی خود از بنیادهای حامی علم و فناوری مراکز آموزش عالی کشور را با هدف نیل به این مطلوب پیش برد و زمینه را برای استقلال هر چه بیشتر این مراکز فراهم آورد. جا دارد متناسب با ضرورت این مقوله بنا به دلایل پیش گفته و دیگر دلایل، از ظرفیتهای تاریخی و دینی و فرهنگی این سرزمین برای توسعه ادبیات و راهکارهای اجرایی این مهم استفاده شود. در این میان توسعه فقه خیریه متناسب با اقتضائات جدید اجتماعی و اداری و سبکهای جدید مدیریت علم و فناوری و همچنین وضع قوانین حمایتی مناسب و پیشرفته ضرورتی محسوس است. خوشبختانه در این باره در میانه راه هستیم.
کتاب پیشرو به محققان و سیاستگذاران حوزه آموزش عالی کمک میکند علاوهبر آشنایی با فرایندهای رایج دانشگاهها و مراکز آموزشی و تحقیقاتی ایران و دیگر کشورها در جذب حمایتها و همکاریهای غیردولتی، از یکسو مقوله مسئولیت متقابل دانشگاه و جامعه در قبال یکدیگر را بهمثابه یکی از راهبردهای نیل به استقلال دانشگاه در نظر بگیرند و از سوی دیگر توسعه مطالعات پسادانشگاهی را که معطوف به ورود جامعه در امر مدیریت علم و فناوری است در مرکز توجهات خود قرار دهند. از پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی و ستاد خیرین وزارت عتف که زمینه تحقیق و آمادهسازی این اثر را فراهم آورده است نیز تشکر میکنم و امیدوارم تحقیقات بیشتر در این زمینه راهنمای اقدامات آتی ما باشد.
منصور غلامی