کشف راز یک قتل، این سوژهای است که آگاتا کریستی، جنایینویس مشهور انگلیسی بارها و بارها به آن چنگ انداخته و هر بار با ذهن خلاق و قلم توانمندش آن را به شکلی بسیار جذاب روی کاغذ آورده است. مرگهایی که هرکدام سناریوی خودشان را دارند و رازشان خواننده را هیجانزده میکند. چرا از ایوانز نخواستند یکی از داستانهای جذاب اوست که حرفهای زیادی برای گفتن دارد و خواننده را درگیر معمایی میکند که تا حل نشود فاصله گرفتن از کتاب بسیار مشکل خواهد بود.
چرا از ایوانز نخواستند با نام اصلی «why did’t they ask evans?» اولین بار سال 1934 در انگلستان منتشر شد و یک سال بعد در ایالات متحده چاپ شد. این داستان یکی دیگر از داستانهای جذابی است که ذهن توانمند آگاتا کریستی به روی کاغذ آورده است. از روی این رمان فیلمی 180 دقیقهای نیز در سال 1980 ساختهشده است که تاکنون چند بار در شبکهی چهار صداوسیما پخششده است.
داستان کتاب جایی آغاز میشود بابی جونز در نزدیکی زمین گلف خود مردی در حال مرگ را پیدا میکند. آخرین جملهی مرد این است: «چرا از ایوانز نپرسیدند؟» و حالا راز مرگ او که به نظر میرسد از صخره پرت شده باید کشف شود. داستانی که کارآگاه پوآرو در آن نقش ندارد و کارآگاههای آن غیرحرفهایاند اما بهقدری جذاب نوشتهشده است که چیزی کمتر از سایر داستانهای آگاتا کریستی ندارد و مخاطبان نیز استقبال زیادی از آن کردهاند.
آگاتا مری کلاریسا میلر که ما او را به نام آگاتا کریستی میشناسیم یکی از قویترین و بهترین نویسندگان قرن بیستم است. او سال ۱۸۹۰ از پدری آمریکایی و مادری انگلیسی در انگلستان متولد شد. او تمام عمر بهعنوان یک انگلیسی زندگی کرد.
آگاتا خیلی کوچک بود که خواندن و نوشتن یاد گرفت و پس از آن دائما در کتابخانهی پدرش مطالعه میکرد او بیشتر آگاهیاش که در داستانهایش نیز تأثیر زیادی داشته از این کتابها به دست آورده است. همچنین او در سالهای جنگ جهانی اول در داروخانه کار میکرد و در آنجا بود که به انواع سم و خواص آنها علاقه نشان داد. بعدها مرگ با سم نقش عمدهای در داستانهای کریستی ایفا کرد.
آگاتا کریستی در ۲۴ سالگی همسر آرچیبالد کریستی شد و ۱۴ سال در کنار او زندگی کرد. او در ازدواج مجددش با باستانشناسی به نام مکس مالووان ازدواج کرد و با او به نقاط مختلف دنیا و بهخصوص شرق سفر کرد که ردپای این سفرها را میتوانید در داستانهای کریستی ببینید. پس از اینکه مکس مالووان لقب شوالیه را از دربار انگلیس گرفت، آگاتا نیز بهعنوان یکی از بزرگترین نویسندگان عصر خود لقب بانو را پذیرفت.
آگاتا کریستی موفقترین نویسندهی زن تاریخ، پرفروشترین جنایینویس تاریخ و دومین نویسندهی پرفروش همهی زمانها پس از شکسپیر است. او در سال ۱۹۷۶ درگذشت اما کتابهایش هنوز چاپ میشوند و حق چاپ آنها به خانوادهی کریستی تعلق دارد.
از میان بهترین کتابهای آگاتا کریستی که در ایران نیز ترجمه و منتشرشدهاند میتوان به «چهار غول بزرگ»، «مرگ روی نیل»، «ملاقات با مرگ»، «کریسمس هرکول پوآرو» و «دختر سوم» اشاره کرد. بسیاری از این کتابها سوژهی فیلمسازان مختلف هم شده و از روی آنها آثار اقتباسی مختلفی ساختهشده است.
کتابهای آگاتا کریستی در میان تمام آثار جهان بیشترین آمار ترجمه را دارند و تاکنون به بیش از صد زبان مختلف برگردانده شدهاند. آثار این نویسنده در ایران نیز چندین و چند بار ترجمهشدهاند و نسخههای مختلفی از آنها موجود است. یکی از مترجمانی که ترجمهی خوبی از بسیاری از آثار کریستی ارائه کرده مجتبی عبدالله نژاد است. او کتاب «چرا از ایوانز نخواستند» را نیز به فارسی برگردانده است. این ترجمه را میتوانید از فیدیبو دانلود کنید.
داستانهای پلیسی جذاب و خواندنیاند و ذهن انسان را به چالش میکشند، یکی از خاصیتهای یک داستان پلیسی خوب این است که تا وقتی راز داستان را کشف نکنید کنار گذاشتن آن برایتان ساده نخواهد بود و ذهن را درگیر میکند. چرا از ایوانز نخواستند یکی از همین داستانهاست. سفری هیجانانگیز به دل جنایت. آگاتا کریستی با مهارت بسیار خوبش در روایتگری و کنار هم گذاشتن مسائل داستانی خواندنی نوشته است که مخاطب لذت زیادی از آن خواهد برد. این داستان نیز مانند سایر آثار کریستی برای نوجوانان مناسب است و اگر نوجوانی دارید که به معما و داستانهای جنایی علاقهمند است میتوانید با هدیه دادن این کتاب او را به خواند بیشتر تشویق کنید. چرا از ایوانز نخواستند داستان پلیسی نسبتاً بلندی است که میتواند فضای ذهن شما را عوض کند و به دنیای ذهن بانوی کمنظیر دنیای جنایت ببرد.
فرانکی که به خاطر اتفاقاتی که افتاده بود بهشدت خسته بود، روز بعد تا دیروقت خوابید. ساعت ده و نیم آمد پایین قهوه بخورد که دید بابی آنجا منتظر است.
-سلام، فرانکی. بالاخره بیدار شدی؟
فرانکی توی صندلی نشست و گفت:
-چه حوصلهای داری، بابی جان.
-صبحانه چی میخوری؟ ماهی هست و تخممرغ و کالباس و ژامبون.
فرانکی زد توی ذوقش گفت:
-من نان تست میخورم با چای کمرنگ. تو مثل اینکه حالت خوب نیست؟
بابی گفت:
-فکر کنم به خاطر این ضربهای است که خوردهام. پیچ و مهرههای مغزم شل شده. شور و انرژي زیادی پیدا کردهام و سرم پر از فکرهای بکر است و دوست دارم بزنم بیرون و کاری بکنم.
فرانکی با بیحالی گفت:
-خب برو. چرا نمیروی؟
-رفتهام. نیم ساعت تمام پیش سروان هاموند بودم. فعلا مجبوریم لای قضیه را درز بگیرم و قبول کنیم که شوخی بوده.
- ولی بابی...
- گفتم فعلا. وگرنه باید این ماجرا تا آخرش ادامه بدهیم، فرانکی. به مرحله حساسی رسیدهایم و فقط باید محکم بچسبیم و موضوع را دنبال کنیم. هدف ما اثبات آدم ربایی راجر نیست؛ اثبات قتلهایی است که مرتکب شده.
فرانکی دوباره سرحال شد و گفت:
-و حتماً این کار را میکنیم.
بابی با لحن تحسینآمیزی گفت:
-حالا بهتر شد. بازهم چای بخور تا کاملاً سرحال بیایی.
-مویرا چطور است؟
-بد خیلی بد. وقتی به هوش آمده، حالش خیلی بد بوده. ظاهراً بدجوری ترسیده. رفته لندن تو آسایشگاهی در کوئینز گیت. میگوید آنجا امنتر است. از اینجا خیلی وحشت داشت.
فرانکی گفت:
-از اول همینطوری بود.
-خب. هرکس قاتل بیرحمی و سنگدلی مثل راجر دور و برش باشد، همینطوری میشود.
-راجر دنبال کشتن مویرا نیست؛ دنبال کشتن ماست.
بابی گفت:
-الان خودش گرفتار است. فکر نکنم کاری به کار ما داشته باشد. ما باید ته و توی قضیه را در بیاریم، فرانکی به نظرم اصل داستان برمیگردد به وصیتنامه جان ساویج و مرگ او. این ماجرای جان ساویچ یک جای کارش اشکال دارد. یا وصیتنامه جعلی است، یا ساویج کشتهشده یا بههرحال کاسهای زیر نیمکاسه است.
فرانکی فکورانه گفت:
-اگر باسینگتون فرنچ در این قضیه دست داشته باشد، بهاحتمالقوی وصیتنامه جعلی است. چون راجر متخصص جعل است.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۶۶ مگابایت |
تعداد صفحات | 292 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۹:۴۴:۰۰ |
نویسنده | آگاتا کریستی |
مترجم | مجتبی عبداللّه نژاد |
ناشر | نشر هرمس |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | Why Didnt They Ask Evans? |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۲/۰۸/۱۳ |
قیمت ارزی | 4 دلار |
قیمت چاپی | 108,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
نسخه چاپی این کتاب را خوندم البته بنام کتاب چرا از اوانس نپرسیدند بود ولی داستانش همینه در کل قشنگ بود خیلی دوست داشتم دو روزه خوندمش اتفاقا با اینکه پورا و مارپل نیستن ولی داستان قشنگی داشت
داستان خیلی کشش خوبی داشت و مخاطب تا فصل آخر باید منتظر جواب معماهای مطرح شده باشه . واقعا داستان جذابی داشت و ماجراجویی جالبی داشت
به نظر من در بین کتابهایی که پوآرو و خانم مارپل دراونها نیستند قصه قشنگی داشت و ماجرا آدم رو به دنبال خودش میکشید
مطمئن هستم نوشته اگاتا کریستی نیست... شلوغ پلوغ الکی.... بی نظم و ترتیب پوآروی عزیزم.. اصلا دوست نداشتم
یکی از قشنگترین کتابای اگاتا کریستی که تابحال خوندم کلا من سبکشو دوستدارم تقریبا همه کتاباشم خوندم
داستان کشش خوبی داشت ،ترجمه خوبش هم به خوندنی تر شدنش کمک کرده بود.
کتاب عالی کاش نویسنده اش هنوز زنده بود من عاشق آثار اگاتا کریستی ام
به نسیت کارهای خانم کریستی خیلی ساده و قابل حدس هست
به پای پوآرو و خانم مارپل نمیرسید ولی کلا خوب بود
دوباره خواندم،قاتلو یادم رفته بود،خیلی قشنگ بود.